شوهر من بعد از یکسال قهر با خانوادش هار شده ! آنچنان سر یه موضوع بیخود جلوی مادرش به من توهین و بی احترامی کرد و منو خرد کردسر یه موضوع چرت این قدر داد زد که مادرش گفت نکن سکته می کنی منو عامل و تقصیر کار می دونن و فک می کنن من کاری می کنم پسرشون سکته کنه خیلی خیلی راحت مادرشوهرم می گه رفت و امد نکنید من یه پدر و مادر دارم یک خواهر یه مادربزرگ و یه خاله ۶ سال اول زندگی حق نداشتم رفت و امد کنم الانم همون اش و همون کاسه با یه بهانه مسخره افتاد دستشون این قدر عربده کشید و مظلوم نمایی کرد که مادرش بگه وای پسرم سکته کرد ! منو جلوی خانوادش خراب کرد هر کاری می کنم صبح تا شب همه چی خوب باشه نمی شه دیگه رها می کنم چون شوهر من روانی و عقده ایه و جلوی خانوادش دوست داره بگه زنم زیر دستمه و ابزار کارمه فقط همین ! دخترایی که عقدید نامزدید اگر کسی به خانوادش وابستگی افراطی داره زنش نشید تا نذارید به عروسی بکشه به خدا من با یه بچه تنهام بچه ام که مال اوناس شوهرمم که زیر دست اوناس و برده اوناس من چرا تزدواج کردم پس ؟ هر روزم تنهاییه تا شب این قدر خار و ذلیلم تو سن ۳۴ سالگی
من تو ۳۴ سالگی با یه بچه ۴ ساله یه ابزارم نه حق مریضی دارم نه حق خستگی نه حق عصبی شدن نه حق ناراحت شدن ! عین یه ربات باید همیشه بخندم برقصم واقعا زن و شوهر یعنی درک متقابل یعنی با همکنار اومدن همدیگه رو تو سختی ها حمایت کردن
ببین ب دعا اعتقاد داری...من اعتقاد دارم...نرزین سرم.ک عقب مونده ای من ک.نتیحه دیدم....شاید مادرشوهرت ...
بله عزیزم مادرشوهر من یه قمی جادوگره شک نکن هار شده جوری داد و بیداد می کنه عین اول ازدواجمون یادش رفته چطوری یه دونه خونشو کردم دو تا چه قدر خون دل خوردم یادش رفته من کی بودم و کی هستم براش خیلی بی چشم و رو هست