در مورد رفتار خارجي ها و دوستان عرب گفتي پارميدا جان منم يه تحربه دارم
دو هفته پيش داشتم از اشتوتگارت با قطار برميگشتم تو قطار اكثر صندلي ها خالي بود و همه تكي نشسته بودن يعني صندلي بغلشون كسي نبود
بعضي رديف ها هم كلا خالي بود
منم يه كوله پشتي داشتم گذاشتم صندلي كنارم و يه بسته بزرگ هم تو پاكت بود گذاشتم پايين جلوي صندلي خالي
قطار داشت راه ميوفتاد يه پسره اومد گفت ميخوام اينجا بشينم من نگاه كردم ديدم دو تا صندلي كناري همون رديف خاليه به انگليسي گفتم ببخشيد من وسيله دارم ميشه اونجا بشينيد، پسره گفت نه، تو يه لحظه فكر كردم چون شيشه اون صندلي ها مات هست و بيرون ديده نميشه ميخواد اينجا بشينه
با عصبانيت كوله رو برداشتم و بسته رو گذاشتم زير پام باز از رو نرفت نشست
بعد پيش خودم فكر كردم اين نميره رو صندلي كناري بشينه من كه ميتونم برم خلاصه پاشدم رفتم اون طرف نشستم
خلاصه كه از حرف زدن با موبايلش فهميدم عربه، اينم بگم تا برسيم يه صداهاي عجيب غريبي از گلو و دهنش درميورد كه هي نگاش كنم
به قدري عصباني بودم ميخواستم بزنم تو سرش