یمدتی ماشینمون خراب بود،شوهرم مجبور بود بدون ماشین شخصی بره سرکار.از اونجایی که سه روز شیفت صبح کار میشد ساعت 5:30صبح میرفت که تو زمستون هم بود زیاد ماشین گیر نمیومد.🚗
یروز ساعت 5:30 از خونه که میزنه بیرون سر کوچه یهو صدای پارس سگ میشنوه برمیگرده می بینه حدودا 15یا 16 تا سگ همه دارن میدون طرفش😨😨😨😨😨😱😱 لحظه وحشتناکی بوده شروع میکنه به دویدن و فرارررررر کردن😫🐶🐶🐕🐕🐕🐕🐕🐕🐕🐕🐕 میگه نمیدونم کدوم سمتی میرم فقط می دویدم.....تقریبا یه 5دقیقه این فرار و سگ ها دنبالش...
یهو یه پایه برق میبینه با ترس و لرز میره بالا 😫😫😫😫
وقتی پایین و نگاه میکنه میبینه گله سگ ها از کنارش رد شدن و همگی دنبال یه ماده سگ بودن 😂😂😂😂😂😂😂😂 یعنی از همون اول اصلا کاری با شوهرم نداشتن این الکی فرار کرده بود 😂😂😂😂😂😂😂😂😂
خلاصه اونروز مسیر سرکار رفتنش تغییر کرد و دور تر شد بخاطر ترس از گله سگ ها🐕🐕🐕🐕🐶🐶