2777
2789

خاطره ی اون دکتر درمورد اون خانوم که خودشو زده بود به مریضی تا شوهرش نره بیرون رو خوندم یاد یه خاطره افتادم😂😂

من ۶ماه پیش مادربزرگم فوت کرده بود بعد وقتی به من خبر دادن خونه ی مادرشوهرجان بودم

من خیلیییی گریه کردم خیلییییی

بعد نمیدونم چرا این فکر به ذهنم رسید😂گفتم اگه الان من غش نکنم اینا متوجه نمیشن من خیلی ناراحتم الان میگن عروسمون چقدر بی عاطفه س مامانبزرگش مرده زیاد حالش بد نشده

اقا من خودمو الکی انداختم زمین که یعنی من غش کردم

شوهرم و خواهرشوهرمم هول زده سریع منو بغل کردن بردن درمونگاه

بعد من همینجوری ادای بی حالارو درمیوردم

چشمام رو بسته بودم گردنمم کج کرده بودم

یکی درمیونم نفسم رو حبس میکردم تو سینه

دکتر منو معاینه کرد

داشت برام سرم مینوشت

یهو همسرم گفت:سرم بزنه گردنش صاف میشه😂😂😂

اقا من اینو شنیدم بلند زدم زیر خنده

ابروم رفت🙈🙈🙈🙈

از همون درمونگاه یواشکی فرار کردم یه اژانس گرفتم اومدم خونه ی بابام رفتم تو اتاقم دروقفل کردم تا یه هفته بیرون نیومدم

تا ۳ماهم خونه ی مادرشوهرم نرفتم

هنوزم یادم میاد ازشون خجالت میکشم

واقعا خودتون رو به مریضی نزنید ادم ابروش میره

😂😂😂من که به شوهرم میگفتم من دیگه از تو خجالت میکشم بیا بریم منو طلاق بده دیگه همدیگرو نبینیم😂

خاطره ی اون دکتر درمورد اون خانوم که خودشو زده بود به مریضی تا شوهرش نره بیرون رو خوندم یاد یه خاطره ...

😂😂😂😂

لطفا لایکم نکنین اگ چیزی نمیگین 😠میشه برا گل روی امام خوبی ها یه صلوات بفرستین؟😍😍                       

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عقد که بودم همیشه ماهی یبار عصری میرفتم خونه مادرشوهرم یبار پریود بودم بعد با شوهرم توی اتاق بودیم ا ...

ما که یه بار عقد بودیم رفتم خونشون،شوهرم گفت بریم تو اتاقم،۳روز از عقدمون میگذشت و جفتمون کمرو بودیم،اهل کاری هم نبودیم،فقط خواستیم پیش هم باشیم،مادرشوهرم هی میگفت من برم غذا درست کنم،فقط شما همینجا باشید ،نرید تو اتاق🤐


من یه سوتی از سال 91دارم که تازه دو سه ماه بود ازدواج کرده بودم 😂 اینم بگم من سنم خییییییلی کم بود 13سالم بود هرموقعه یادم میاد میخام گریه کنم خودمو خفه کنم با این سوتی و ابرو ریزی



بریم سراغ سوتی یا آبروریزی خفن😔😭😔😔😭😁 .منو جاریم باهم عقد بودیم یه رو شوهرم اومد دنبالم رفتم خونه مادر شوهرم اینم بگم

پدر مادر همسرم روستا زندگی میکنن یه خونه شهر دارن.اقا مارفتیم نشستیم با جاریمو برادر شوهرم  بگو بخند 😂😁 شوهرم رفت بیرون کار داشت قول داد نیم ساعته برگرده یهو . گفتم محسن میدونی میخام ی چیزی بگم معنیشو بگو اونم گفتم باشه داداشی بگو 😊گفتم گا....دمت یعنی🧐🧐 چی مجید همش به من میگه من بدم میاد 😭😭😭


اون بیچاره هم کلی سرخ و سفید شد گفت داداشی میشه دیگه نگی اینجور سوال هارو از خود مجید بپرسی بهت میگه 🥴🥴🥴🥴☹️


خلاصه وقتی فهمیدم به کلی نابود شدم هنوز که هنوزه روم نمیشه نگاهش کنم خیلی خجالت کشیدم 😞😞

ه سوتی دارم که مربوط به زن دایی شوهرم هست


این مادرهای که بچه شیر میدهند خیلی درک میکنن که برای خودمم خیلی پیش اومده


روز عید ودید وبازدید بوده وزن دایی مشغول پذیرایی بوده


بچه اش خیلی گریه میکنه پذیرایی رو رها میکنه وسراغ شیر دادن بچه میرود


وبعد که بچه رو خوابونده دوباره میاد برای پذیرایی در حالی که هنوز یه طرف لباسش بالا بوده وسینه اش پیدا بوده میاد وسط جمع میگه تو رو خداچای بیارم چرا چیزی نخوردید



پدرش در میان مهمونها بهش میگه حالا برو لباست رو درست کن زندایی هم که داشته از خجالت آب میشده میره اتاق ودیگه بر نمیگرده😂😂😋😂

ه سوتی دارم که مربوط به زن دایی شوهرم هست این مادرهای که بچه شیر میدهند خیلی درک میکنن که برای خ ...

😰😰😰واقعا؟!!!

یا از جایی میاری؟

لطفا لایکم نکنین اگ چیزی نمیگین 😠میشه برا گل روی امام خوبی ها یه صلوات بفرستین؟😍😍                       
ما که یه بار عقد بودیم رفتم خونشون،شوهرم گفت بریم تو اتاقم،۳روز از عقدمون میگذشت و جفتمون کمرو بودیم ...

من مادرشوهرم توی عقد تا من هوس یه چی میکردم میگفت عزیزم نینی داری؟

لایک نکن جون خودت ریپلای بهتره ماسکتم بزن کرونا خیلی خره

ام وقت بخیر

منم یه خاطر بگم

منو شوهرم وقتی برنامه داریم پسرمو که دو سالشه قبلش میبریم میذاریم تو حمام و تشتو براش آب میکنیم اینم عشق آب بازی سرگرمه تا عملیات تموم بشه،

خلاصه چنوقت پیش من براش تشتو آب کردم گذاشتمش توش اومدم و ... بعد در حین عملیات هی به شوهرم میگفتم عجیبه امروز سروصداش نمیاد اونم گفت بیخیال و ... خلاصه بعد که برنامه تموم شد رفتم در حمامو باز کردم نگو که بعد از اونکه از حمام اومده بودم بیرون لامپ رو خاموش کرده بودم متوجه نشده بودم،اون زبون بستم در تاریکی مطلق فقط نشسته بود تو آب سرجاش😂🙈

با پدرومادرم تعطیلات عید رو رفتیم مشهد خونه یکی از دوستانمون

حس کردیم زن و شوهر باهم قهرن و بحث دارن...بعد فهمیدیم خانومه شکم دوم حامله هست و همسرشو گول زده و حامله شده همسرشم گیر داده بود که باید سقط کنی...یهو همسرش عصبانی شد تو جمعی که همگیمون نشسته بودیم خطاب به بابام گفت شما بیا بزرگتری کن ببین کارش بد بوده یا نه؟

همگی داشتیم خیلی جدی گوش میکردین که یهو گفت الهام دروغکی به من گفته من عفونت دارم و قرص جلوگیری هم میخورم تو با خیال راحت جلوی خودتو نگیر بعد اول عید بهش میگم چرا پروعید نمیشی (منظورش پریود بود)گفته من حامله ام و دوماه هست که حامله شدم...آخه این درسته؟

تازه من میگم بیشترشه حساب کن از پانزدهم دی ماه که پروعید(پریود)شده تا الان دیگه پاک مونده

منم یهو بلند تو جمع ترکیدم از خنده و شوهرمم که خیلی داشت خودشو کنترل میکرد نخنده زد زیر خنده شوهر الهامم عصبی گفت به چی میخندید گفتم به دوستم پیام اشتباه دادم خندم گرفت همسرمم به خنده ی من خندیده شما ببخشید وسط حرفتون...حالا کلی خجالتم کشیده بودم جلوی بابام این حرفها رو میزد

بعدش بابام عصبی شده بود هی به مامانم میگفت مرتیکه اومده به من میگه زنم پروعید نمیشده بیا حساب کن تاریخش رو ببین چندماهشه الان

بابام😡😡😡

مامانم😳😳😳

منو همسرجان😂

بچه اولمو بدنیا اورده بودم زایمانمم طبیعی بود کلی بخیه خورده بودمو درد و ناراحتی داشتم😢


از همه بدتر وقتی میخواستم برم دسشویی خیلی اذیت میشدم چون توالتمون معمولی بود

شوهرم که دید خیلی اذیت میشم رفت یه توالت فرنگی پلاستیکی که مال مادربزرگه خدابیامرزش بود اورد🥺😶😷


حالا مادربزرگشون هم از اون پیرزن های خیلی چاق بود این توالتم مخصوصش یه سایز بزرگ تهیه کرده بودن

منم اون موقع ها لاغر بودم😯


چشمتون روز بعد نبینه اولین باری که رفتم نشستم روش😓 نتونستم خودمو خوب جمع کنم و افتادم توش  پاهام رفت هوا 😩   رفت توی توالت فرنگی

منم با اون بخیه ها جیغ و داد و هوار

همه ریختن تو توالت😭🙈😱


ابجی هام ذلیل مرده ها تا منو دیدن زدن زیر خنده 😢🤣🤣 اینقدر میخندیدن نمیتونستن بیان منو دربیارن


مامانم منو میکشید بیرون  زورش نمیرسید بنده خدا از یه طرفم به آبجی هام بد و بیراه میگفت 😕😕😂


اخر سر شوهرم اومد چهار دستو پامو گرفت مثل گربه درم اورد


اون موقع خیلی دردم گرفت ولی هر وقت یادم میافته نمیتونم جلوی خندمو بگیرم😆😂😂



یه شب توخونه مادر شوهرم باشوهرمو ، خواهرشوهرم و شوهرش داشتیم کارت بازی میکردیم که بازی هیجانی شد و شوهرم یه کارخنده دارکرد و منم ازبس خندیدم گوزیدم🤪😷🥴


ولی واسه اینکه کسی متوجه نش بلندتر میخندیدم


اونام هی میخندیدن اما نمیدونم به گوزم میخندیدن یا به خنده های بیخودم🙈🙈😂😂😂


ولی تابلو شده بود آبروم رفت😷🥴🤣🤣


ره ی من برمیگرده ب دوسال پیش ک تازه ازدواج کرده بودیم و همسرم شب از سرکار برگشت دید من دارم نماز میخونم گفت سریع نمازتو بخون 😉بدو بیا بغلم😃 میخوام حسابتو برسم امشب🙊


بعد رفت  اشپزخونه دستاشو شست دید من از دستشویی دراومدم سریع اومد اروم دم گوشم گف پس اونی ک نماز میخونه کیه؟😳😳


گفتم مامانم ی کم پیش اومد اینجا...😂😂

هیچی دیگه جریانو بهم گف خودشم سریع زد بیرون 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂


پی ام داد از خجالت نمیتونم بیام خونه تو روی مامانت نگا کنم بهش بگو همکارش زنگ زد  رفت جای همکارش شیفت بمونه سرکار


میرم شب خونه مامانم میگم خانمم خونه مامانشه😞😞😞😐🧐😕


سرتونو درد نیارم، مامانمم خودشو زده بود ب نشنیدن ولی میدونستم ک شنیده دیگه اینقدم حضور قلب نداشته ک  هیچی نشنوه😂😂


از اونروز ب بعد شوهرم تا یه مدتی جلو چشای مامانم آفتابی نمیشد 😂😂😂

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز