سلام خدمت مهربانوی عزیزم و عزیزان گروه❤️
یه سوتی دیگه بگم،ما چند سال پیش با مادرشوهرم رفتیم سفر، بعد از رسیدن به مقصد و ساکن شدن مادرشوهر جان شروع کردن به مادرشوهر بازی و قر و عشوه و ادا و اصول☹️
دیگه شوهر جان طاقت نیاورد و تا مادرشوهرم رفت حموم اشاره کرد که بیا تو اتاق و....، پسرم هم تو هال خواب بود،آخرهای برنامه مادرشوهر صدام کرد وقتی رفتم ببینم چیکار داره،در و باز کردن همانا و چشم های مادرشوهرم گرد شدن همانا، یه لحظه به خودم اومدم دیدم یه سینه ام داخل سوتین هستش و یه دونه همینجوری آویزون،اصلا حواسم به این وضعم نبود،من هل شدم گفتم داشتم بلوزم عوض می کردم🤪خلاصه از اون شب به بعد دیگه خودش جمع و جور کرد و همش با یه حالت مظلومیتی می گفت من تو هال میخوابم شما تو اتاق بخوابین😉😚😝 من هم تو دلم گفتم من که اصلا دلم نمیخواست اینجوری شه ولی حالا که شد خوب شد،تا این باشه دیگه از این ادا و اصولها در نیاره 😁😁😁🤪🤪🤪🥳🥳🥳