من خودم یه شمال رفتم‌انقدر زن دوست همسرم بین همه دعوا انداخت تمام زن و شوهرا رو انداخت به جون هم خودش اول تا آخر با شوهرش قهر بود یعنی زهر مارمون کرد آخرش فقط گفتیم از هم جدا شیم نخواستیم مسافرت
خداروشکر پیش نیومده
نمیدونم هرجا رفتم بهم خوش گذشت و پشیمون نیستم
کلا لذت میبرم از هر چیزی
هیج وقت سفر با دوست رو قبول نداشتم نمیدونم چرا و رفت وامد با دوست چه خودم چه شوهرم اصلا منطقی نیس برام
هر مسافرتی ک با قوم همسر میرم
با غریبه جماعت نمیتونم سفر برم
ولی تو‌خانوادمون پدر و یکی از خواهرام به شدت بد سفرن و زهر میکنن سفرو
گاش تاپیکت بهترین مهمونی یا سفر بود نه بدترینش.
من یادم‌نمیاد بدترینشو... و امیدوارم هیشکدومتونم یادتون نیاد
یه سفر کوتاه با خانواده شوهرم به قم اوائل عقدمون بود افتضاح بود
ی مهمونی دعوت شدم ساعت ۶ بدظهر خبر دادن ک بریم تولد
بعد چند وقت فهمیدم بخاطر ماشینمون بوده ک وسایلو ببریم واسشون باغ خارج شهر
سفر رفتن خونه مادرشوهر همیشه زهره
سفربه شیراز😥😥😥
رفتیم شهرستان آبا اجدادی شوهرم. قرار بود 3 روزه برگردیم برف و بارون شدید شد 11 روز موندیم داشتم روانی میشدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
