خانومهایی که باردار نمیشن

الهی😥 منم ۵ ماهه اقدام کردم نشده.شما  چ مشکلی داری؟

وای خدا 

تموم زندگیتونو کردین غم بچه !!!

از زندگیتون لذت ببرین خواهشا ... 

ب خدا توکل کنین ... ب مصلحتش ایمان داشته باشین 

چرا باید انقدر ضعیف باشین ک حرف دیگران روتون تاثیر بذاره ... اصلا نباید اجازه دخالت دیگران رو تو این قضیه بدین عزیز من ...

خدا بزرگه جان دلم ... 

عزیزم میدونم سخته اماسعی کن راضی باشی به هرچی که خدا برات میخواد 

من کاملا میفهممت دقیقا شرایط تورو دارم

برو تاپیک اخرمو بخون

استار تر منم حال شما رو دارم ...۲۸سالمه یکساله ازدواج کردم مشکل ازشوهرمه گفتن فقط میکرو ..هرثانیه به فکر بچه هستم ...خیلی ارزو مرگ کردم اما به نتیجه رسیدم به محض ناشکری کردنم خدا صدامو میشنوه ....نمیکشه اما بلا میده ....دیگه بشدت عفونت گرفتم بعلت اقدام ....زخم شد فریز کردم هنوز خوب نشدم ...دیگه توبه کردم ناشکر نباشم اما خیلی غصه دارم همه دوستام باردار هستن منم قطع رابطه کردم باهاشون ....تحمل شنیدن خبر بارداری کسی رو ندارم .....

الان دیگه سخت توکل به خدا واعمه کردم انگار دلگرم شدم 

دقیقا مثل من..منم نمیدونم چیکار باید بکنم.گرچه الان سرم گرم هست ولی این درد فراموش شدنی نیست.من چندسال هست نی نی سایت می شناسم ولی دیرتر عضو شدم.همیشه صحبتهای منتظران نی نی میخوندم برام عجیب بود میگفتم مگه میشه کسی بچه دار نشه هیچ وقت درک نمی کردم حالا خودم یکی از همون مادرانی هستم که برای بچه دار شدن هر کاری که در توانم بود انجام دادم ولی دریغ از یک جواب....😢😢😢

دختر قشنگا قربونتون بشم

غصه نخورین

خدا بزرگه

دارم شیر میدم

از اعماق وجودم دعا میکنم همه کسایی که میان تاپیک و منتظرن دامنشون سبز بشه

تو بارداری بالا بیارییین

شبا بیدارررر بمونیننننن

از بس بچه بپیچه بهتون که موهاتون عین زامبی ها بشه

آینده روشن خانم خوشگلا

اون از فقر فرهنگ و بی تربیتی اش هست فداتشم ...

وگرنه ادم با روان سالم هیچ وقت برای بارداری فخرفروشی نمیکنه خواهر من 

چند بار ج دیگران رو بدی دیگه جرات نمیکنن بهتون حرفی بزنن

اصلا چرا باید با همچین افرادی رو ب رو بشین گلم 

خطشون بزنین ...

همه چی دست خود ادم نیس ... ب خواست خدا و اراده اون هم هست ...

ب خدا توکل کن اجی ... قسم میخورم ک معجزه میکنه برات

درکت میکنم گلم منم ۸ساله ازدواج کردم ولی بچه ندارم شوهرمم عاشق بچه اولا خیلی برام سخت بود همش گریع میکردم جوری بود ک بابچه خیالیم حرف میزدم

راستش ی ۲سالی هس و زیاد بهش فک نمیکنم چندوقت پیشم باحرفای اطرافیانم داشتم برمیگشتم ب اون زمانی ک دیوانه بچه بودم ولی زود خودمو جمع و جور کردم راستش زیاد بهش فکرنمیکنم حالا

الانم کسی بهم حرفی بزنع میگم هرچی خدابخواد همون میشع

نمیشینم ی گوشع غصه بخورم

والا منم شبو روزم شده بچه خستتتتتته شدم