اگه خوابی درباره مرگ یا اون دنیا دیدین ، تعریف کنید ، البته خودمم خواب دیدم که تعریف میکنم ، راستی لطفا کسایی که میخوان این موضوع رو مسخره کنن نیاین ، ممنون
من یک بار خواب دیدم ی دختر موبور که پشتش به من بود بهم گفت ۱۲ سال دیگه میمیری بعد من ناراحت شدم رفتم یقشو گرفتم وقتی نگاش کردم از روبرو دیدم اون دختربچه شکل بچگی های خودم بود
بله خیلی هم خوبه من عاشق رفتنم از وقتی تجربه های نزدیک به مرگ رو خوندم خواب شما دور از جونتون خیلی ...
ی بار دیگه خواب دیدم توی ی کوچه واستادم ، نمیدونستم کجاست اما حسم میگفت جایی شبیه کوفس ، مثل ی کوچه باریک بود ، توی ی طرف کوچه چند تا زن بودن که همشون نوزاد تو دستشون بود و نوزادا با صدای بلند گریه میکردن و ساکت نمیشدن (اون زناهم همه نقاب داشتن) جلوترهم ی عالمه مشاین بود که خیلی نامنظم بود ، طوری که انگار همه توهم گره خورده بود ، همینطور که نگاه ماشینا میکردم ، حس کردم ی روح از کنارم رد شد (نمیدیدمش اما حسش کردم اما بقیه حسش نکردن ) دنبال اون رفتم ، از کنار اون زنا که ردشد ، تمام بچه ها ساکت شدن و همه زنا با تعجب نگاه هم میکردن که چی شد ، رفت جلوتر و از کنار ماشینا رفت و به ی لحظه تمام ماشینا توی یک راستا قرار گرفتن ، من داشتم از تعجب شاخ درمیوردم ، اما دنبالش رفتم ، ته اون کوچه انگار بن بست بود (یعنی بقیه بن بست میدیدن)اما در واقع یک پرده بود که تو کوچه زده بودن ، جلوی اون پرده ، یکدفعه دیدم اون ادم ظاهر شد ، قیافشو ندیدم چون پشتش به من بود اما ی عبای قهوه ای با شال سبز داشت ، و پرده رو کنار زد و رفت داخل ، بعدش منم رفتم و پرده رو کنار زدم ، دیدم خونه خداست که مردم دارن دورش طواف میکنن ، به خدا تک تک صحنه های خوابمو هنوز یادمه