2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من بچه بودم مریض بودم شدید یه سال کل روزهامو گرفتم با این که دارو اینا مصرف میکردم شب عید فطر دیدم مرد خوش چهره با اسب سفید اومد یه جایه سر سبزی بود دستش رو کشید رو سرم و رفت پس فرداش ما رفتیم دکتر بطور عجیبی گفتن هیچیت نیس کاملا خوب شده بودم دیگه معجزه شده بود☹

باش

عزیزم ناراحت نشو تعریف میکنم ولی بعد پاک میکنم

خوندی لایک کن تا پاک کنم


رفتم حرم حضرت معصومه خیلی ناراحت بودم که نمازمو نمیخونم و بهانه میاوردم که من سجده رفتنی یکی بهم میخوره چون عینک دارم اذیت میشم مامانم گفت بده من نگه دارم پاشو بخون قبول نمیکردم هیچ جوره

جلوی مامانم نشسته بودم یه خانم اومد کنارم با چادر نماز و سجاده، یکم نشست برگشت بهم گفت نمازتو میخونی؟ گفتم بعدا میخونم گفت پاشو من جامو میدم بهت بیا اینم سجادم پاشو بخون گفتم ن مرسی

یک لحظه نگاش میکردم از نگاه کردن بهش نمیدونم چرا خجالت میکشیدم 

بهم سه بار گفت پاشو اون خانوما رو میبینی جلو واستادن همشون میخوان نماز بخونن ولی جا پیدا نمیکنن من به اونا نمیدم ولی به تو دارم سجادمو میدم بازم گفت ن مرسی گفت مطمئنی گفتم آره گفت پس باشه من پاشم برم

پاشد رفت پشت سرم

برگشتم یک لحظه نگاه کردم دیدم نیست

ترسیدم رفتم کنار مامانم و بهش تعریف کردم گفت من ندیدم اصلا داشتم نگات میکردم

پا شدم مثل بچه آدم نمازمو خوندم

با جزئات شرح دهید

یه بار سومین شب قدر خواب دیدم که صدای خوندن قرآن میاد، گفتم این صدای چیه یه دفعه یه مرد ظاهر شد و گفت امشب شبه قدر بعد رو زمین رو بهم نشون داد که آیات قرآن رو زمین نوشته میشدن، بعد بعضی جاهای آیه ها نورانی تر بود. پرسیدم چرا اینجوریه ؟ مرده گفت قراره فرشته ها بیان اینجا وایسن. بعد بردم یه جا به سری آدم زشت نشونم داد گفت اینا دارن توانا گناهاشون رو میدم. همون موقع مرده غیب شد. بلند داد زدم این مرده کی بود، یکی که فقط صداش میومد گفت حضرت صالح.

یه بارم خواب دیدم یه نفر از غیب ظاهر شد و منو برد سر یه چشمه. و بهم گفت آب بخور.پرسیدم اینجا کجاست؟گفت زیر این چشمه، دقیقا محل جوشیدن آب از زمین قبر حضرت فاطمه هست.

یه بار دیگه هم خواب دیدم خیلی گرسنه هستم. بعد یه دفعه همه جا نورانی شد و کلی میوه و غذا ظاهر شد. پیش خودم داشتم فکر میکردم اینا از کجا اومده که یه مرد با ۲تا بال روی شونه هاشو و قد خیلی خیلی بلند و نورانی ظاهر شد و گفت من فرشته خدا هستم و اینارو برا تو آوردم ، ازشون بخور، بعدم زیر گلوم رو بوسید و رفت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز