من یک زن مستقلم یعنی صبح از خونه میزنم بیرون و تا شب کار میکنم، کارمم چون تو بازاره اصلا راحت نیست،مثل یک مرد چک میکشم،خرید میکنم و هزارتا دردسر دیگه
از شوهرم هزارتومن نمیگیرم اما اون میگیره...من اینطوری نبودم اما ماههای اول ازدواج انقدر سختی کشیدمو و اشک ریختم تا اینکه به خودم گفتم باید خودم یه راهی برای پول درآوردن پیدا کنم
الان تو کارم ظرف یک سال موفق شدم اما از زندگیم راضی نیستم،دلم یک مرد میخواد نه نون خور...
دیروز روز زن بود و من تا الان به هزار نفر هدیه روز زن فروختم و هر بار با خودم میگفتم یعنی میشه شوهر منم مثه اینا بیاد منو سوپرایز کنه؟؟؟
که چقدر هم خوب سوپرایز شدم، شوهرم دیروز از صبح تا عصر گوشیش خاموش بود و حتی سه ساعت دیرتر از همیشه رسید خونه😔
دلم برای خودم گرفت...احساس بدختی میکنم و اصلا نمیدونم باید چه کار کنم
در ضمن من درسته کار میکنم،اما اصلا برای شوهرم کم نمیذارم هر زمان خونه باشه سعی میکنم کنارش باشم اما اون انگار فراریه