2737
2739

سلام بخونین و در آخرسر راهنماییم کنین 

شماباشین ادامه میدین باهمچین ادمی؟ یا طلاق میگیرین؟ کسایی هم ک طلاق گرفتن نظرشونو بگن آیا پشیمانین یا نه؟

همشو تایپ کردم الان میزارم

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2728

یه روز تلگرام خیلی اتفاقی با یکی آشنا شدم که منجر شد به ازدواج اون موقع ترم چهار بودم ک عقدکردم دبیر بود و از نامزدش جدا شده بود مامان باباش کارمندبودن اونجورکه میگفت وضع خودش خوب بود کلا دوتا بچه هستیم وضع مالی بابام خوب بود هرچی لازمم بود فورا تهیه میشد اینم بگم ازدواج اولش اجباری بوده دختره رو نمیخواسته فقط دوماه نامزد مونده بودن خلاصه نامزدکردیم بهم گفت که منو یکم درک کن فقط چندماه کارگاه زدم دزد دراومده کارگرا فلان منم قبول کردم گفت شاید بریم اجاره سال اولو ولی نمی زارم بیشتراز یکسال بشه! ولی شد 3سال!!!اینم بگم بابام ناراضی بود به اصرار من قبول کرد

اسم داستان زندگی میاز تنم میلرزه لهنتی

وقتی فهمیدم باردارم خیلی خوش حال شدم مثل همه خانوما ، ولی این حس وقتی دو برابر شد که فهمیدم یه انسان از جنس خودم تو دلم دارم، مثل خودم لطیف، احساساتی، مثل همه دخترای این سرزمین مهربون، من خوش حالم که یه دختر تو دلم دارم، که وقتی به دنیا بیاد موهای طلایی رنگشو براش خرگوشی میبندم، وقتی اولین بار بهم بگه مامان همون جا میمیرم و زنده میشم وقتی اولین بار مقنعه سرش کنه و بره مدرسه من با ذوق نکاهش میکنم، وقتی یه دختر موفق تو جامعه باشه من به خودم افتخار میکنم، دلوین عزیزم، تو اومدی تو زندگیم که بشی همه چیزم، دختر داشتن حس متفاوتیه، و مامان یه دختر بودن متفاوت تر❤

دوران نامزدیه افتضاحی داشتم هیچ مناسبتی رو نیومدن جلو کلا شش ماه ی مانتو ی شلوار خریدن فقط واسم چون من از اولش هرچی خواسته بودم داشتم میگفتم چرا بخاطر ی دست لباس خودمو خورد کنم هیچی نمی گفتم شوهر فامیل مامانم هستش

2740

دوران نامزدی حتی ببار بیرونم نرفتیم باهم جای دور خونشون بود فاصله ی ربع منم می گفتم شاید پول نداره چرا تو فشار بزارمش. خریت محض،بعد  شش ماه نامزدی عروسی کردیم از عروسی که گرفتن نگم مامانش همش دعوا راه انداخت ی نیم ست سبک خریدن اونم ندادن بهم جشن عروسی بعنوان کادو بهم داد جلو همه،مامانش از اوناس که قیافشو ببینی میگی وای چقدر مظلوم ولی یه بی حیایه به تمام معنا من به نحو احسن و عالی جهاز بردم طوری ک افتاده بود سر زبونا آنوقت مامانش برگشت گفت ازکجا معلوم کارتناخالی نباشه همشو مجبور کرد باز کنم اینم گذشت

بعد یمدت دیدم صبح می ره شب میاد شوهرم بخدا گاهی از گشنگی فشارم میفتاد اصلا عین خیالش نبود من نو عروسم دلم میخواد شیرینی زندگیه مشترک و تجربه کنم،خونه ای ک اجاره کرد نزدیک مامانم اینا بود همش میگفت برو خونه مامانت من دیر میام تنها نباش!یادم رفت بگم یه هفته بعد عروسی انگشترمو برد فروخت میگفت خودت دیدی ک خرج عروسی رو خودم دادم بعدا فهمیدم باباش داده بود دروغ گفته،اینم بگم خانوادش اصلا یبارم منو آدم حساب نکردن یبارم دعوتم نکردن همش خودم میرفتم حتی روز مادر رفتم برا مامانش ی بلوز گرون قیمت خریدم یبارم تنش نکرد انقد جلو خودم تعریف کردن خوشگله فلان نپوشید منم دیگ نخریدم معلمه مامانش روز معلم با مامان بابام شیرینی بردیم یدونه ظرف خوشگل خرید مامانم ولی برا اونا ارزششو نداشت دیدیم خانم دم به دیقه زنگ میزنه خونه مامان بزرگم

گذشت و گذشت بهم فقط 150میداد بااون باید همه خرج و نیازامو رفع میکردم الانم برا خودم و دخترم 300میده حق ندارم چیزی ازش بخوام دکتر آرایشگاه لباس مراسمی چیزی باشه ک برم باید بااین پول سر کنم اونم تو این جامعه چیزیم هوس کنم باید خودم بدم پولشو

مامانم دید سرو وضعمو منو بردن بازار دو دست لباس راحتی خریدبابام پول داد بهم منظورم اوایله کلا تواین سه سال خیلی حمایت کردن برا دخترم شیرخشک میخرید بابام پوشک لباس دکتر میبرد میوه میخرید ازهرچیزی ک برا خونه لازم بود مامانم میداد

اینم بگم شوهرم مثلا عیدقربان میشد عین خیالش نبود میگفت تو باخانواده خودت برو منم فقط یبار گوشت خرید بامامانم اینارفتیم باغمون منظورم خریدن گوشت نیست بیخیال بود سیزده بدر میشد همچنین کلاهرمناسبتی میشد وضع این بود

من چیا میکشیدم ولی نمیگفتم به کسی چیزی

یه ماشین داشت بایکم پول که از تصادفی که کرده بود دیه گرفته بود وگرنه هیچی نداشت اون موقع گفتم یدونه اپارتمان 80درصد بگیر رفت به خانوادش گفت از من خونه میخواد نیومده!مامانش همش زنگ می زد بمامان بزرگم از من گله من بدبخت تو بدترین شرایط زندگی میگردم با تحفش،ولی من بودم ک همیشه بدهکار آقا و مامانش بودم

یه روز فهمیدم گرفتار سایت شرط بندی قمار شده فهمیدم همه پولی که داشته رفته اون ماشینم بهونه کرد فروخت پول اونم روش دیگه صفر شد منم وام خونگی داشتم خیلی وقت پیش پولش مونده بود یه دوست صمیمی داشت همش بااون بود بهم گفت بهش یه هفته ای قرض بده من ضمانتشو میکنم منم داشتم نمازمیخوندم زنگ زد گفت مهدی حله خانم گفت میدم منم وسط نماز نمیتونستم چیزی بگم بعدا گفتم من نمیدم چرا گفتی انقد التماس کرد ابروم میره فلان دادم دو میلیون بود بعدا فهمیدم نقشه بوده براخودش میخواسته بعد دو هفته ک ازش خواستم ی دعوایی راه انداخت که نگو منم سرشب بود پاشدم پیاده اومدم خونه بابام

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

اعتیاد ب غذا

saniyaaaaaa | 15 ثانیه پیش
2687