ی خاطره بگم بخندین ، این جریان مال حداقل ۱۵سال قبله ، خونه خواهرم ، زیر زمینی خیلی بزرگی داشتن ک ی عالمه کارتون و سیله بود منطقشونم خیلی موش داشت ، نمیدونم کارتن چی خورده بودن ک شوهر خواهرم میره چسب موش میگذاره زیر کمد توی انبار ، موش و بای عالمه بچه موش افتاده بودن توی تله ، بچه موشها هم صدای جیغ جیغ میدادن ک گیر کردن ، خواهر زادم ۷-۸ساله بود دلش سوخته بود رفته بود با چوب بچه موشها از چسب چدا کرده بود ، بعد اومد تعریف میکرد کمکشون کرده
شوهر خواهرم میگفت من چسب میزنم ، میرم میبینم موشا نیست بگو هنر کیه