2777
2789
عنوان

خاطره

118 بازدید | 19 پست

۱۹ سالم بود دانشگاه قبول شدم، عاشق رشتم بودم، از خودم بگم خیلی دختر خونسرد و ارومی هستم و کم حرف میزنم بیشتر لبخند میزنم تا صحبت کنم،همیشه باهمه موافقم،روز اول دانشگاه بود دل تو دلم نبود،اولین باری بود ک انقد هیجان داشتم،دانشگاه رفتن برام جذاب ترین اتفاق دنیا بود مخصوصا رشته مورد علاقمم بخونم،از هفته ها قبل لباس و تیپمو انتخاب میکردم ک روز اول چ مدلی برم،خیلی برام مهم بود چون من دختر بی جاشیه ای بودم تو دوران دبیرستان همش سرم تو کناب و دفتر بود،حالا وارد دانشگاه شده بودم و احساس ازادی میکردم، روز اول با ی دختر اشنا شدم قد بلند و چادری بود خیلی مهربون ب نظر میرسید ازش خوشم اومد کم کم باهم دوس شدیم اسمش مستعار_ارزو _بود، روزها میگذشت من هرروز پرانرژی تر از قبل بودم انگار تازه بدنیا اومدم ،میتونستم با دوستم بیرون برم کافه خرید شهربازی .خوشحال ترین دختر دنیا بودم،همونطور ک گفتم من زندگی محدودی داشتم تا قبل از اون زمان فقط تو اتاقم بودم و درس میخوندم

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

بهترین دوست دنیارو داشتم، ی تار موشو با هیچی عوض نمسکردم خیلی مهربون بود همیشه ب حرفام گوش میداد پای درد و دلام مینشست ساعتها با حوصله،کمکم میکرد هوامو داشت نگرانم بود

اگه مریض میشدم غصه میخورد،برام هدیه میخرید خصوصی ترین مشکلامو باهاش درمیون میذاشتم خیلی دوسش داشتم خیلی،،،

از ظاهر خودم بگم

متولد۷۵ هستم قدم متوسط و یکم ریز جثه ام

چشمای درشت ومشکی دارم پوست گندمی و ی بینی کوتاه از اونایی ک مدام سرخ و سفید میشن و خجالتی ان،

ارزو برعکس من قد بلند بود و دماغ کشیده داشت ولی خیلی سفید بود 

ظاهرمون متفاوت بود دلامون یکی بود

همون اوایل امیرو دیدم، همکلاسم بود 

هروقت منو میدید سرخ میشد

من خجالتی اونم خجالتی


ی پسر خوشتیپ قد بلند همیشه سرش پایین بود

با هیچکدوم از دخترا حرف نمیزد منزوی بود فقط منو میدید دست و پاشو گم میکرد دست و پاشکسته سلام میکرد خیلی ذوق میکردم نمیدونم چرا وقتی میددیمش دست و پام شل میشد هروقت میدیدمش خودمو قایم میکردم ، ی بچه مثبت خجالتی بودم ک نمیخواستم بفهمه وقتی  میبینمش چ حالی میشم انگار همین دیروز بود صدای قلبمو میشنیدم

،عاشق شده بودم 

عاشقم شده بود

اونم خودشو از من قایم میکرد و دزدکی نگاهم میگرد

دلبر حجالتی من هرروز ک میدیمش شوکه مید چشماشو میبست و لبخند میزد

یکسال گذشت همچنان با دیدنش قلبم میریخت و اون هم

تا روزیکه برام خواستگار اومد

پسز همسایه اومد خواستگاری و منم شناخت زیادی نداشتم، ی پسر سبزه قد متوسط ک ظاهرش جذاب بود و غیرتی بود از اونا ک مدام میگف خانوم روسریتو بکش جلو

ولی من دلم پیش امیر بود 

امیر تنها دلخوشیم بود

مونده بودم سر دوراهی

خدایا پا بذارم رو دلم ؟

شاید عشقم توهم باشه، شاید عاشقم نباشه شاید زیادی سادم شاید بهتر باشه فراموش کنم این عشقو و ازدواج کنم 

ولی مغز و دل من فقط امیر بود

یه روز ی پیام رسید رو گوشیم

امیرم بود

ندشته بود 

عین کلماتشو یادمه

نوشته بود 

تو منو داری و تنها نیستی ،ازدواج نکن 

میخواستم جیغ بزنم از خدشحالی 

الان ک تایپ میکنم بغضم گرفتخ

بعد از سه سال یواشکی عاشق هم بودن یهو دیدم ارزو ی جوری شد مدام از بدی امیر میگفت منم عصبی میشدم، میگف حیف تو نیس ب پای اون بسوزی، ی خواستگار دیگه هم از بچه های کلاس اومد برام ک از قضا رفیق امیر بود و امیر هم بیخبر ،من نمیخواستمش 

ارزو میگف بیخیال امیر شو با رفیقش ازدواج کن مدام اصرار میکرد منم شک گرده بودم 

ی بار تو دستویی دانشگاه بودیم جلو اینه، ارزو ی رژ قرمز دراورد و کشید رو لباش گفت امیر دم تو سالنه ارایش کنم

یهو هنگ کردم گفتم پ تو چرا ارایش کنی؟؟؟؟خندید گف شوخی کردم 

یبار تو سرویس کنار ارزو نشسته بودم دیدم داشت ب امیر پیام میداد داشتم روانی میشدم ولی سکوت کردم ب روش نیاوردم 

امیر باهام سرد شد دیگه مثل قبل نبود 

عوضش ارزو مدام راجبش سوال میپرسید ک دوسش دارم یا نه 

ب ارزو گفتم ک تورو دوس دارم امیرم دوس دارم

امیر ی جوری شده بود نسبت ب من 

محل نمیذاشت سرد شده بود لبخند نمیزد 

میدونستم اتفاقی افتاده

ی روز منو ارزو تو سالن راه میرفتیم یهو برای اولین بار تو این سه سال امیر سر راهمون وایساد گفت میخوام حرف بزنم وای اون لحظه داشتم از هیجان میمردم میخواستم از خوشی جیغ بزنم خیزه شده بودم ب چشماش هیچوقت اونوقت نزدیکش نبودم،یهو گفتم بفرمایید در خدمتم

گفت با شما نه با ارزو حرف داشتم 

یهو انگار اب سرد ریختن رو سرم 

سرمو انداختم پایین و کنار کشیدم

تمام پله هارو پایین اومدم و گریه کردم

ب خودم دلداری دادم ک مسعله درسیه یا کاریه یا هرچی 

شایدم میخواد ارزو واسطه عشقمون شه

برگشتم خونه و منتظر بودم خدایا ینی چیا بهم گفتن

یهو ارزو اس داد نوشته بود دلم گرفته پرسیدم چرا گفت ازم ناراحت نمیشی گفتم نه چیشده گفت امیر عاشقش شده و بهش ابراز علاقه کرده 

من اون لحظه مردم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792