بعداز رفتنش از فکرو خیال خوابم نبرد
با خودم گفتم : فکر میکنه کیه که این کارارو با من میکنه
اگه اون مازیاره منم گندمم حرف زور توی سرم نمی ره
بلند شدم وسایلامو جمع کردم
هر چقدر دنبال گوشیم گشتم پیداش نکردم .
فهمیدم ، کار خودشه
گفتم به جهنم گوشی میخوام چکار میرم تا از دست توی دیوونه نجات پیدا کنم
ساکمو برداشتم رفتم طرف در
هر چی دستگیره ی درو بالا و پایین کردم در باز نشد
با دست کوبیدم به در ، به اینجاش دیگه فکر نکرده بودم
در قفل بود .
رفتم طرف تلفن با حرص گوشی رو برداشتم که بهش زنگ بزنم ولی تلفنم قطع بود.
دیگه نمی دونستم چکار کنم با ناراحتی خودمو پرت کردم روی مبل
یهو یاد مریم خانم افتادم
تا ساعت نه حتما پیداش میشد
همون طور لباس پوشیده و ساک به دست روی مبل نشستم
ساعت نه بود که دیدم در اسانسور باز شد گفتم حتما مریم خانمه.
با خوشحالی ساک به دست دوییدم سمت در
در باز مریم خانم اومد توی خونه تا اومدم که برم دیدم مازیارم پشت سرش اومد.
سر جام خشکم زد .
یه نگاه به من کرد یه نگاه به ساکم .
به مریم خانم اشاره کرد که بره توی آشپزخونه.
بیچاره مریم خانم با تعجب ما رو نگاه میکرد.
یه خنده ی عصبی کرد گفت : پس منو دوست داری ؟
هیچ وقت ترکم نمیکنی ؟
دیگه به حرفام گوش میدی ؟
همینطور که حرف میزد به من نزدیک میشد
منم ناخواسته عقب عقب میرفتم
تا رسیدم به دیوار پشت سرم
نمی خواستم بفهمه ترسیدم ، نمی خواستم جلوش کم بیارم .
سرمو بالا گرفتم . با صدایی که سعی میکردم جلوی لرزششو بگیرم گفتم :
من نمیتونم به خواسته های تو عمل کنم . من آدمی نیستم که از داد و فریاد تو بترسه یا منو شبیه بچه ها بندازی توی حموم درو ببندی و تنبیه م کنی
تو از اولم می دونستی من دختر ی نیستم کا زیر بار حرف زور برم
اگه سر مسئله ی ازدواجمونم روزت به من چربید برای این بود که توی کشور ما دخترارو از این چیزا نترسوندن
ولی من دیگه الان چیزی برای ترسیدن ندارم
من میرم خونه ی پدرم هر چی زودتر بیا تکلیفمو مشخص کن.
همون طور ساکت به حرفام گوش میکرد
آخرش خندید گفت : تموم شد
گفتم : آره
ساکمو از دستم کشید محکم پرتش کرد خورد به گلدون کریستالی که روی عسلی بود با صدای بدی افتاد و شکست
به من نزدیک شد دستشو گذاشت کنار صورتم روی دیوار گفت : پس می خوای بری ؟
تمام توانمو جمع کردم با صدای بلند گفتم : آره
یه دفعه منو از یقه ی لباسم گرفت پرت کرد سمت راهرویی که به اتاق خوابمون منتهی میشد.
مریم خانم با ترس گفت : آقا چکار میکنین
با صدای بلند بهش گفت : شما برین توی آشپزخونه
کم نیاوردم سریع از جام بلند شدم
گفتم : چیه چرا وحشی شدی ؟
حرف حق زوره شنیدنش
با عجله دویید سمتم خودمو جمع کردم حتی آماده ی کتک خوردنم بودم گفتم مرگ یکبار شیونم یکبار
با پاهاش محکم زد به آیینه و کنسولی که توی راهرو بود
آیینه با صدای بلندی پرت شد روی زمین پودر شد
کل راهرو پراز خورده شیشه بود .
منو بلند کرد پرتم کرد توی اتاق.
دوباره از جام بلند شدم موهامو از جلوی صورتم زدم کنار
گفتم منو خوب نگاه کن
من همون دختریم که با خودخواهی های تو الان توی این وضعیت افتاده ولی مطمئن باش شده به قیمت جونمم دیگه باهات ادامه نمیدم
چون دیگه مطمئن شدم تو سلامت عقل نداری
اومد طرفم دستشو گذاشت روی دهنم همون طور که دهنمو فشار میداد منو هول داد به سمت دیوار حس کردم دارم خفه میشم
ولی کم نیاوردم همون طور با دستم میکوبیدم به سینه ش
دوباره پرتم کردم سمت کمد دیواری
سرم خورد به کمد بدجور دردم گرفت ولی به روی خودم نیاوردم
اومد طرفم گفت : دیگه دهنتو ببند
من وقتی اخلاقم سگی میشه کارام دست خودم نیست
اگه یک کلمه ی دیگه حرف بزنی میزنم لهت میکنم
با حرص گفتم : تو خیلی وقته منو له کردی
منو از کتک خوردن نترسون
با عصبانیت گفت ؛ مگه نمیگم دهنتو ببند ساکت شو
با حرص بلند شدم گفتم : اونی که باید ساکت بشه تویی نه من
فکر کردی کی هستی؟
با عصبانیت گفت : حالا ببین چطور ساکتت میکنم.
رفت طرف آشپزخونه
منم کاپشن و کیفمو برداشتم رفتم طرف در .
یهو منو پشت گرفت کشید
دیدم چسب پنج سانتی دستشه .
چسب و باز کرد پیچید دور دستم . ولی من کم نیاوردم همون طور دست و پا میزدم و بهش بدو بیراه می گفتم
ولی زورم بهش نمی رسید
بعد از دستام پاهامم با چسب بست.
گفت خفه میشی یا دهنتم ببندم
با نفرت نگاش کردم گفتم : ازت متنفرم
چسب و باز کرد پیچید دور دهنم.
مریم خانم همون طور که گریه می کرد گفت : آقا این چه کار یه گناه داره .
با عصبانیت سر مریم خانم داد زد گفت : به شما ربطی نداره برو به کارت برس
منو بلند کرد انداخت روی تخت
در اتاق و قفل کرد.