اسن تاپیک رو تقدیم به عشقم زهرا می کنم که دوست خوبی برام هست
خواهد بود زهرا جون دوست دارم😍😍😍😘
برای اینکه بیشتر ماجرای من وزهرا رو بدونید به تاپیکاهای دیگم برین🌸😘
من وزهرا دوست های جون جونی هم بودیم زهرا چشمای
عسلی خیلی قشنگی داشت تنها ایراد تو صورتش ابروهاش
بود البته خودش اینجوری فکر می کردوگرنه ابروهاش بامزه
ترش می کرد زهرا عاشق مهندسی بود
ولی برخلاف من درساش افتضاح بود یعنی کلاس شیشم
تازه داشت خوندن یاد می گرفت😐😐😐😐😐😐
اما با این حساب یک اعتماد به نفس بالایی داشت 😂😂جوری که وقتی تو مدرسمون کلاس قران برگزارمیکردن اون
شرکت می کرد وهمیشه ام گند می زد😄😄😄😄😄
وقتایی که یک چیزی بلد بود تو درس هم کلاسی ها از شاخ
تعجب در میاورند وقیافه هاشون اینجور می شد😳😳😳
بعضیاشونم اینجوری😐😐😲😲😲😲😲😲😲😲
خلاصه بگم که هر سال درساش بهتروبهتر میشد جوری که
ازمنم بهتر شد😶😶😶جوری که شاگرد اول کلاس معرفی
می شدهمیشه🙁🙁🙁🙁🙁🙁🙁یعنی معجزه شدهبود
همینجوری روزا می گذشت تا اینکه کنکور دادیم وهردومون
هم قبول شدیم فقط با این حساب اون ریاضی ومن هنر😒
😒😒😒😒😒دوروغ چرا بعضی موقع ها حسودیم می
شد اما بروش نمی امرودم وسعی می کردم محوش کنم😑
خلاصه بگم روزا همینجوری می گذشت تا اینکه تولد من شد
درضمن بگم که تو این مدت که زهرا هرچی پیشرفت می کرد
از من دورتر می شد البته منم تو کارم موفق بودم مثلا من خیلی بهتر می تونستم طراحی کنم واون اصلا نقاشی کردن
بلد نبود ولی اون داشت ازم دورمیشد روز تولدم یک تولد خیلی خوب وشیک با خانواده گرفتم رفتم زهرا وخانوادشم دعوت کردم اما زهرا نیومد وفقط مامان وباباش امد چون
مامان و بابای زهرا بامامان وبابای منم دوست بودن من که
خیلی از دست زهرا ناراحت شدم جواب پیاماشو نمی دادم
تا اینکه فردا شد ومن برای اینکه برم کتابخونه حاظر شدم
و توی راه زهرا رو دیدم بهم گفتش که بیا کارت دارم من اول
گفتم ولی من هیچ کاری باهات ندارم اما بزور منو کشوند برد
توی یک تالاری😶😶😶😶😶منم عصبانی دستمومی کشیدم ولی دراخر اون موفق شد ومن رو برد تو تالار که
تاریک تاریک بود گفتم:ای بابا برای چی منو کشوندی اینجا
ولم کن دیگه…که یهو برقا روشن شدو همه میگفتن تولد
تولدت مبارک بیا شمعارو فوت کن تا صدسال زنده باشی
🌸🌸من قیافم این شکلی شده بود😍😍😍😍😍😍
بعد شروع کردیم به رقصیدن ولی من شوکه شده بودم
کیکمو اوردن وایییی عکس من رو کیک بود😍😍😍😍
وشمع۲۰سالگیم رو فوت کردم زهرا ام گفت که تو این مدت
که نبوده داشته برنامه ریزی می کرده چیکار کنه😍😍😍
با اینکه اصلا لباس مجلسی وخوبی نداشتیم اما بهترین تولد
امرم بود😍😍😍😍😍😍😍😍😍ممنون زهراجونم
هیچ وقت اون خاطرات خوب یادم نمیره هیچ وقت🌸😍