دوستای گلم من منزلم جای خوب تهران ولی خونم خیلی قدییمه اقوا همسرم همه استانبول هستن چن وقت شوهرم ب سرش زد خونه نوساز بخره اما با پول خونمون نمیشه باید خیلی روش بزاریم حالا شوهرم گیر داده بفروشیم بریم استانبول میدونم برم اونجا راحت میتونم زندگی کنم مشکل مالی هم ندارم اما شدیدا ب مامانم اینا وابسته ام بابام ک حرفشو میزنیم ی غمی میاد تو چشماش نمیدونم چیکار کنم هم دوس دادم برم هم دوس ندارم برم میترسم برم نتونم دووم بیارم میترسم برم مامانم اینا غضه بخورن نمیدونم میشه لطفا راهنماییم کنید.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا مثل من مادرش اینا اونجان خیلی میگه گاهی بد رفتاری میکنه اوناهم هی بهش میگن بیا بیا اما نمیتونم ...
به همسرتون بگین من با این شرایط که ایران هستیم باهات ازدواج کردم ، این رفتنی که میگی موضوع جدیده و من آمادگیشو ندارم . بعد بشین سر ف صت سنگاتو با خودت وا بکن که میتونی دوری و غربت رو تحمل کنی یا نه