دوستای گلم من منزلم جای خوب تهران ولی خونم خیلی قدییمه اقوا همسرم همه استانبول هستن چن وقت شوهرم ب سرش زد خونه نوساز بخره اما با پول خونمون نمیشه باید خیلی روش بزاریم حالا شوهرم گیر داده بفروشیم بریم استانبول میدونم برم اونجا راحت میتونم زندگی کنم مشکل مالی هم ندارم اما شدیدا ب مامانم اینا وابسته ام بابام ک حرفشو میزنیم ی غمی میاد تو چشماش نمیدونم چیکار کنم هم دوس دادم برم هم دوس ندارم برم میترسم برم نتونم دووم بیارم میترسم برم مامانم اینا غضه بخورن نمیدونم میشه لطفا راهنماییم کنید.
کاربر ۹۶ هستم بخاطر شرکت تاپیک گرونیی تعلیق شدم😑دوست عزیز من اینجا نیومدم امتحان املا بدم ک تا پست میزارم بجای توجه ب متن غلط املایی میگیری مهم مفهومو منظور ک درست ادا بشه بدم میاد از این کار لطفا ب املا نوشته هام کار نگیرید با تچکر😊
منم همسرم خیلی گفت بریم کانادا چون مامانشینا اونجان ولی من بخاطره مامان بابام نرفتم چون از غم دوریشون میمیرممممم...بابام تحمل دوریمو نداره ..پس باشرط نرفتن ازدواج کردم ...
هرچه دلم خواست نه آن میشود هرچه خدا خواست همان میشود