خیلی اذیت میکنه خیلی تا ی چیزی ناراحتش میکنه مثل افسرده ها میشه در صورتی که در حالت طبیعی خیلی شر و شور داره ناخن می جوه اصلا به درس علاقه ای نشون نمیده با اینکه معلمش سرگروهش کرده دستشوییشو انقدر نگه میداره تا یبوست میشه و هیچ تلاشی برای دفع انجام نمیده شهری دور از خانواده ی خودم زندگی می کنیم و همیشه احساس تنهایی و غربت میکنه سلام نمیکنه خیلی کم به کسایی که ازشون خجالت نمی کشه
معلم باهاش صحبت میکنه هیچی نمیگه فقط ی لبخند رو لبشه از مرگ عزیزانش می ترسه از پیری من و باباش می ترسه از اینکه سال دیگه معاون مدرسشون بازنشسته میشه غصه میخوره تا اینکه مشاور تشخیص داد از یک استرس و اضطراب شدید رنج می بره از اینکه ما انقدر بهش بها دادیم حتی به خودش اجازه نمیده دستشویی زور بزنه چون از حرص خوردن ما لذت می بره و اینکه چقدر برای ما مهمه که البته گفتم که باباش خیلی لوسش کرده و روش تربیتیش درست با من در تضاد من به خاطر کار اشتباهش دعواش می کنم ولی باباش قربون صدقش میره به گونه ای که هر وقت دعواش میکنم به حالت خیلی لوسی باباشو صدا میزنه فعلا تا دو هفته ی دیگه دستور اینه که اصلا برای هر کاری بهش التماس نکنیم غذا خوردن درس خوندن حتی دستشویی رفتن تقریبا دیشب نتیجه داد غذا ماهی داشتیم صداش کردم بیا شام بخور گوشی دستش بود و بازی می کرد با ی حالت افسرده ای گفت نمیخوام گفتم یبار میگم نیومدی غذاتو بر می دارم و همین کارو کردم بعد گفت ازت بدم میاد دوستت ندارم توجهی نکردم موقع خواب خودش مهربون شد گفت مامان ماهیم استخوون نداره گفتم نه گفت میای پوستشو بگیری برام گفتم من خوابم میاد ناراحت نشد گفت خودم می گیرم از شدت خستگی خوابم برد الان پا شدم دیدم غذاشو خورده خیلی غد و یدندس دعا کنید با مشاوره خوب بشه