اخی عزیزم
حق داری
منکه وقتی بچه اومد ،دختر کوچولوی ۴سالم ،بچشمم خیلی بزرگ اومد. فکر میکردم اندازه نوزاد مونده. ولی دیدم بزرگ شده ماشالله. همسرم میکه انگار ده سال بزرگ شده
ببین من تا بچه بی تابه،اویل گیر میداد بذارش زمین منو بغل کن یا همسر بغل میکرد میگفت منم بغل کن
دوروز اول اینطور بود
بعدش من کلا بچه خواب بود وقتم با این بود
حتی اگر از خواب بمیرم
مثلا بهش گفته بودن بنویس
من گفتم هر وقت خواستی بهم بگو بیا ببوس
روز اول گیر داد بده بغلم چندبار
بعد گفتم دیر بزرگ میشه نمیتونه باهات بازی کنه
کلا باهاش راه میام!!!از وقتی برگشتم خونه بهتر شده عادی تره براش
کمتر بخودم گیر میده
ولی دو روز اول داغون بود
بقول خواهرشوهرم میگه این نوزاده هیچی نمیفهمه. این میفهمه. اونو شیر خورد خوابید دیگه کاری نداره. بذارش کنار وقتت با این بگذرون
ولی تا بتونی مدیریت کنی سخته
پسر منم سیر نمیشه. تنبله برا مک زدن،خیلی بیرقراره. خیلی
ولی بچه نمیفهمه. الان خودم داغونم. کل بدنم ضعف و بی حالی داره
زیاد سخت نگیر ان شالله شرایطط زودی درست میشه