جاری منم همینجوره هرجا میخواد بره حتما باید یکی ببرتش،شوهر ،پدر شوهر، مادرشوهر،برادرشوهر
اما من از اول بهشون گفتم من مستقل هستم و خوشم نمیاد کسی دنبالم راه بیفته و چک بشم،خودمم ماشین دارم احتیاجی به کسی ندارم.
مادر شوهرم اوایل خیلی بهش برمیخورد
اما الان عادت کردن. حتی اگه بخوان جایی برن کسی نباشه به من میگن میبرمشون،
حتی دیروز خرید عقد برادرشوهر کوچیکم بود، پدر شوهرم کارتشو داد دست من گفت ماشینم که داری من رفتم خودت هواشونو داشته باش
ای خداااااا اشک تو چشمام جمع شد طفلک تورو خدا ببرش اینبار اون چه گناهی داره فکر میکنم دختر خودم باشه دلم براش میترکه این کارو کنه اصلا طاقت نمیارم براش اینبار ببرش با مادرشوهرت ولی بعدش تکلیف زندگیت رو مشخص کن اصلا اینجوری زندگی نمیشه کرد درسته جامعه شاید کثافت زیاد داشته ولی ماها تنها میریم بیرون بچه هامون رو میبریم میاریم یا بازاری خریدی میریم خوردنمون؟تو رو خدا ببرش دخترت رو
آره اون جاری بزرگه هست.
اولا چون اون از یه شهر دیگه بود و غریب بود اینجا رو نمیشناخت
دوما چون خودش هرکاری داشت از خانواده ی شوهر میخواست کاراش انجام بدن،مثلا پدرشوهر خریداش میکرد،مادر شوهر کاراشو میکرد، دیگه همشون به این عادت کردن که اون وابسته هست و من مستقل، اون به شرایطش راضیه منم به شرایط خودم راضی
عزیزم بگو بخاطر تربیت دخترت هم که شده باید تنها برین بیایین که راه و چاه رو یاد بگیرهبگو همیشع که شما و شوهرت نمیتونینن اسکورتش کنین اسیب میبینه بگو باید زرنگ و مستقل بار بیاد
نمیشه که تا ۱۸ سالگی با یه گروه ادم بره بیاد یهو تو اون سن تنها انتظار داشته باشی بره بیاد
[QUOTE=106833439]به نظرت دختر 4 ونیم ساله اینا رو هضم میکنه[/QUOTE]
به زبان خودش باهاش حرف بزن ولي هرگز تسليم نشو. تسليم شدنت باعث ميشه فردا كه دخترت بزرگ شد اونم برات ارزش و احترامي قائل نشه يا تبديل بشه به يه آدم تو سري خور و بي دست و پا تو جامعه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
