2777
2789
عنوان

زندگیه من(خیلیاتون خوندین برای اونایی میزارم که نخوندن)

| مشاهده متن کامل بحث + 22978 بازدید | 375 پست

اون روز رامین بیرون نفرت وای که چقد من حرص خوردم ولی شب دیدم یه قرار کاری گذاشت برای فردا از طریفی خوشحال بودم از طرفیم نمیدونستم نسرین میتونه امیرو راضی کنه فردا هم بره خونشون یا نه.....شب وقتی رامین خوابید یواشکی به نسرین پیام دادم که به امیر زنگ بزنه و خواهش کنه فردا دوباره آنایارو بیاره ...نسرین جواب داد که به شوهرش مهدی میگه هر جور شده راضیش میکنه اگه هم نشه فردا خودشون برن خونه امیر....

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

اونشب تا صبح خوابم نبرد دل تو دلم نبود همش با خودم حرفامو تکرار میکردم که چی بگم چجوری باهاش حرف بزنم ....صبح شد و رامین از خونه رفت بیرون ساعت هفت صبح بود سریع شماره نسرینو گرفتم نسربن خواب الود گوشیو جواب داد گفت دیروز مهدی با امیر تماس گرفته اصلا نیازی به خواهش نداشته امیر گفته فردا دو ساعت زودتر از سر کار میاد بیرون ینی مرخصی  ساعتی میگیره میاد اول گفته بوده شمارمو بش بده  من تا اونجا نیام زنگ بزنه رو گوشی خودم ولی مهدی قبول نکرده و گفته فریماه با گوشی خودش به تو زنگ بزنه دچار مشکل میشه بهتره بیای اینجا و امیر قبول کرده بود.

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

فقط خدا خدا میکردم رامین تا شب خونه نیاد ساعت یک بود به نسرین زنگ زدم نسرین گفت ساعت دو دونیم امیر اینجاست وای که چه استرسی داشتم سریع گوشیو قطع کردم زنگ زدم به رامین که نهار میای که خدارو شکر گفت کارم تا ساعت پنج و شیش طول میکشه و تو نهرتو بخور از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم همش چشم رو ساعت بود انگار به عقربه ها وزنه اویزون کرده بودن ساعت اصلا جلو نمیرفت.....ساعت دو و بیست دیقه بود که نسرین تک انداخت سریع زنگ زدم نسرین گفت بیا ببین کی اینجاست گوشیو داد به آنایار وای خددددااااا این صدایی که میشنیدم صدا دخترم بود همشش میگفت ااالللووووو انگار زبونم بند اومده بود هی میگفت خاله دط سده الللووو وای که چه حالی داشتم اشکام به صورت سیل وار صورتمو میشست تمام سعیم و کردم تا چند کلمه حرف بزنم گفتم انایار تویی کجایی تو با اونصدای قشنگش داشت جواب میداد و میگفت ایندام...تا خواستم حرف بزنم گفت تو کی دنبال جواب برای سوال فرشتم بودم از شب تا صب همه جوره فک کرده بودم ولی فکرشم نمیکردم همچین سوالی بکنه تو سکوت من حرفی زد که مثل خنحر انگار قلبمو پاره کرد ...گفت ستاره تویی پس کی میخوای دلم واست تنگ شده دیگه هیچی نمیشنیدم فقط داشتم باصدای بلند زجه میزدم (ستاره اسم زن امیره )و خدارو صدا میکردم...

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

گوشی تو دستم بود که صدای امیر و بین صدای حق حق خودم شنیدم امیر داشت صدام میکرد فریماه فریماه حرف برن با من گوشیو نزدیک گوشم بردم و گفتم مدیونی اگه دختر منو پیش نامادری بزرگ کنی تنها حرفی که تونستم بگم همین بود که امیر شروع کرد به گریه کردن که بیا برگرد پسرتم نگه میدارم آنایار هنوز بچست بیا خودت مادری کن وخیلی حرفای مزخرف دیگه با شنیدن این حرفا برق از چشام پرید گفتم چی فک کردی با خودت فریماه یه گوش درازه که دخترشو براش اسلحه کنی که فقط به خواست خودت برسی تو لیاقت نداشتی برو که حلالت نکردم فقط بدون یه مو از سر دخترم کم بشه دنیاتو به اتیش میکشم گفتم و قط کردم ....

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

اون روز انقد گریه کرده بودم که چشام وانمیشد خیلی سخته که انایارم منو نمیشناسه خیلی سخته نتونستم جواب سوالشو بهش بدم و بگم من مادرتم.....از اون روز تا الان یه بار دیگه تونستم صدای دخترمو بشنوم ولی جرات حرف زدن باهوشو نداشتم فقط نسرین زنگ زد گوشیو باز گذاشت ومن شیرین زبونیای فرشته کوچولومو گوش کردم و اتیش گرفتم گوش کردم به ته دنیا رسیدم.....

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

به اخر داستانم رسیدم فقط اینو بگم راجب خونم خونه رو که فروختیم دادیم دست دوست رامین تا باهاش کار کنه و سودشو بهم بده الان چند ماهه نه سود بهم میده نه پولمو رامینم انگار از خداشه نمیخواد چیزی به اسمم باشه انگار فقط میخواد زیر سایه خودش باشم الان در حال حاضر فقط دلتنگ آنایارمم دیگه هیچی برام مهم نیست...زندگیم با رامین هم خوبه ولی مشکلاتیم داریم ولی فک نکنم قابل حل نباشه ...

روز قیامت خدا پشت میزش نشسته نامه عمل منو میبینه عینکشو درمیاره یکم چشاشو میمالونه میگه بیا بغلم توف به این سرنوشتی که تو داشتی😢😞😞

چی کشیدی تو دختر😐


از ته ته دلم آرزو میکنم یه روزی یه جایی خیلی زود به آنایار برسی😍


اصن زبونم قفل کرده چی بگم اخه مگه میشه یه نفر انقدررررررر سختی بکشه

من یک پرستار مهربونم❤👩🏻‍⚕اگر سوالی در زمینه نرسینگ (nursing) دارید حتما ازم بپرسید، اگر توان علمیشو داشته باشم با جون و دل جواب میدم💃🏻🥰لطفا سوال در مورد رشته و شغل پرستاری رو در این تاپیک پرسش در مورد شغل و رشته پرستاری بپرسید ازم❤🙏🏻

منم پسرم ازم جداست درک میکنم حالتو😭😭😭 منم داستان زندگیم و سعی میکنم بنویسم .خیلی عذاب کشیدم.الانم دارم از دوری پسرم دق میکنم.انشالله که زندگی روی خویش رو بهت نشون بده گلم 

اون روز انقد گریه کرده بودم که چشام وانمیشد خیلی سخته که انایارم منو نمیشناسه خیلی سخته نتونستم جواب ...

منم وقتی مامانمو میدیدم بعد چندسال نمیشناختم😭😩😩😩😔😔

سرشار از اضطراب اینده 🖤🙃
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792