مادرشوهرم انقدررررررر بهم بدی کرده و خودمو و خانوادمو اذیت کرد تو یازده سال اول زندگیم که بدترین بلاها سرم اومد و یازده سال باهشون رابطه ی صمیمانه نداشتیم منو همسرم سر ادیتاش و به خاطر آزاراش و حرص و جوشایی که خوردم ام اس خفیف گرفتم
،
حالا یه سالی میشه از در دوستی وارد شده و داره سعی میکنه یکم خوب باشه و مهربون باشه اونم از وقتی که فهمید مریض شدم. ولی هنوز یه رگه های بدجنسیش رو داره
منم به شوهرم گفتم اگر به خاطر بدیایی که به من کرده ازش بگذرم به خاطر حرفایی که مستقیم یا پشت تلفن به خانوادم گفت نمیگذرم و باید ازشون حلالیت بگیره که هنوز اینکارو نکرده.....
حالا همیشه اون زنگ میزنه خونه و احوالمو میپرسه ولی من دلم نمیکشه بهش زنگ بزنم
به پدرشوهرم زنگ میزنم ولی به اون دلم نمیکشه
یه وقتایی پدرشوهرم خونست و بهش که زنگ میزنم نمیدونم باید بگم گوشی رو بده مامان یا نه
شما بودید چیکار میکردید؟