جاریم زایمان کرده ..من کمتر رفتم خونش حالا پدر شوهرم سکته کرده ..مادرش جلو پسرش هی میگ میگفت اون چرا نیومد من قربونی خریدم جلو قربونیم(بعد دو ساعت رفتم ) الانم میگ وظیفته اون ک کار داره بری کاراشو بکنی ..بشکنه دست بی نمک جاریم ب سیاه و سفید دست نمیزنه تموم بدبختیاشون با منه الانم میگن وظیفه توعه چون جاریم فامیلشونه