بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اتفاقا حالا میدونی من از کدوم درد میترسم شنیدم بعد سزارین میان شکم فشار میدن خون تخلیه بشه رحمم جا بیفته سرجا خودش من از این بیشتر میترسم تا کشیدن بخیه
مردِ من چشمهایش لبریز از آرامش است...وقتی کنارم قدم میزند از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارم...او معنای تمام و کمال واژهی امنیت است...قول هایش قول است...تهِ چشمانش پاکی موج میزند...برای عاشقانه هایم مجنون است و برای بچگی کردن هایم پدر ...مردِ من مــــرد است و محکم...آنقدر محکم ک میتوانم با خیال راحت کنارش همان دختربچهی ساده باشم
والا من هر کیو تو اطرافم تو دنیای واقعی دیدم پدر پدر صاحابش در اومده جر وا جر شدن بعد میای اینجا یه عده میگن طبیعی آوردم اصلا نفهمیدم راحتتتتت. اصلا طبیعی یعنی بدبختی من حاظرم تا آخر عمر ی رحم مجروح داشته باشم ولی افتادگی مثانه نگیرم تا آخر عمرت وقتی بخندی هی جیشت بیاد تو شلوارت
اصلا متوجه نمیشی.. انگار ک آروم یه کم ناخن میکشی روو پوستت.. دوتا سزارینی با فاصله کم دنیا اوردم .خییییییلی عالی راحت.. بدون گوشت اضافه. فقط یه خط قرمز کمرنگ نازک مثل خودکار. اصلا نترس...