ღღღ گاهی اوقات بر سر راه ِ آدمیزاد آدم هایى قرار می گیرند که فراتر از یک دوست معمولی هستند، که می شود با آنها به هر چیز احمقانه ای بخندی... دوست هایی هستند در زندگی که بی دغدغه، می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد، میشود یادت برود که میزبانی یا میهمان جایی که هستی خانه ی اوست یا خانه ی خودت، حتی می شود ناگفته های دلت، آنهایی که جرات گفتنش به خودت هم نداری بهشان بگویی و مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند ! ღღღ
طبق معمول مامانم بابام رو صدا زد که بیاد در شیشه سس رو باز کنه بابام بعد از کلی کلنجاررفتن با در شیشه نتونست اونو بازکنه و مامان منو صدا زد. منم خیلی راحت در شیشه سس رو باز کردم و رو به بابام گفتم : اینم کاری داشت . پدرم لبخندی زد و گفت : یادته وقتی بچه بودی مامانت منو صدا می زد و تو زودتر می اومدی و کلی زور می زدی تا در شیشه رو باز کنی ؟؟ ........ یادته نمی تونستی . یادته من شیشه سس رو می گرفتم و کمی درش رو شل می کردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه .... اشک تو چشمام جمع شد . نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم ... ارداتمند قلب پاک تمامی پدرای عزیز
در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه ، دورها آوایی است ، که مرا می خواند. " سهراب سپهری "
هر اتفاقی که میافتد، یک درس زندگی است. هر آدمی که با او برخورد میکنید، هر چیزی که میبینید، همه، بخشی از تجربیات آموزنده شما از زندگی هستند. یادتان نرود که درس بگیرید، مخصوصاً وقتی اوضاع آنطور که شما میخواهید پیش نمیرود. اگر کاری که میخواستید را پیدا نکردهاید یا رابطهتان آنطور که میخواهید نیست، فقط به این معنی است که چیزی بهتر از آن، بیرون منتظر شماست. و درسی که گرفتهاید اولین قدم برای پیش رفتنتان است.
عاشقم اهل همین کوچهی بنبست کـناری که تو از پنجرهاش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجرهی باز کجا؟ من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟ تو به لبخند و نگاهی منِ دلداده به آهی بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی گُنه از کیست؟ از آن پنجرهی باز؟ از آن لحظهی آغاز؟ از آن چشم ِ گنه کار؟ از آن لحظهی دیدار؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب تو را تنگ در آغوش بگیرم
یادت باشدکه اگر: دنیایت کوچک باشد همه چیز را بزرگ میبینی. غمها هر کدام برایت دیواری میشوند که جلو تو و خوشبختی ات را سد میکنند. غصه ها همانند دیوها در افسانه ها میشوند و تو را به وحشت می اندازند. اما اگر دنیایت بزرگ باشد و با نگاهی زیبا به دنیا بنگری تمام غمها و غصه ها برایت کوچک می شوند. آنقدر کوچک و حقیر که با تبسم به آنها می نگری و تو همیشه پیروز میدانی