تو مترو یه خانوم حامله بود فکر کنم ماه های آخرش بود
حالش مساعد نبود پاهاشم درد میکرد
مرده هم از این بی عرضه ها خودش جلوتر میرفت
خانومه هم پشت سرش آروم آروم میومد
بعد رسیدن به پله برقی، مرده دویید رفت رو پله بعد به زنه میگفت بیا😐 نکرد حداقل دستشو بگیره کمکش کنه