2737
2734
دوستم بود. اونم مجرد و بی تجربه. نمرده عزیزم حس مادری نداره

اها پس ببخشید 

من مادرم عمل کرده بود عمل باز ک بچم بدنیا اومد 

با شهرمون هم خیلی فاصله داشتم کلا بیمارستان رو تنها بودم همراه نداشتم تو اون ۵ روز  بعدش هم باز تنها بود تا ده روز ک بعد رفتم خونه پدرم 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

اها پس ببخشید  من مادرم عمل کرده بود عمل باز ک بچم بدنیا اومد  با شهرمون هم خیلی فاصله د ...

من فقط دوستم بیمارستان بود بقیش تنها بودم.شوهرمم کمک میکرد خدایی‌ ولی همه کارش خودم تنها کردم. خیلی باعث شد صبورتر شم

روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
2728
2738
من دقیقا ده روز ،اگر دراز میکشیدم حتما یکی باید دستمو میگرفت بلندم میکرد وگرنه عین معلولا چسبیده بود ...

منم دقیقا همین طور بودم.شیر دادن خیلی برام سخت بود.دو لا راه میرفتم.تا 5،6 روز

و

بستگی داره سزارین چندمت باشه 

من سر اولی از همون شبی ک بیمارستان سوندم رو کشیدن دیگهههه نخوابیدم 

ولی سر این دومی چشمت روز بد نبینه تا یک هفته داغوووون بودم 

نی نی یار خواههههش میکنم این کاربریمو نترکون دیگه شماره ندارم بخدا 😢😢😢 با ی اکانت از بهمن حرف زدم با اون یکیا ک هیچی نگفتم اونارو چرا میترکونی  😭😭😭
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687