بدترین کابوس من چندسال پیش خواب دیدم از بیرون اومدم دیدم همسرم یه زن دیگه گرفته اسمش آناهیتا چشماشم سبز بود.با مادرش و شوهر من نشسته بودن میوه می خوردن. بعد آناهیتا خانم کفت بالکن رو شستم خونه رو هم جاروبرقی کشیدم. شوهرم هم خیلی ریلکس داشت لبخند میزد یهو جیغ کشیدم و از خواب بیدار شدم.خواب خیلی بدی بود یه حس خیلی بد بهم دست داد تا یه ماه از شوهرم متنفر بودم دلم میخواست تیکه پاره ش کنم😠 تا کم کم توجیه شدم که یه خواب بوده فقط😄
یکی از کابوس های تکرار شونده م اینه که تو یه خیابون و محل خاص گم میشم و راه خروج پیدا نمیکنم و ازمادربزذگم که چند سال قبل تولد من فوت شده کمک میخوام.
ولی هرشب خواب مادر مو میبینم😔😔 خواب میبینم که مثل بچگی هام دستشو گرفتم و جایی میریم