بعد ادامه داد کار بزرگ دیگه ای که در حقم کرد این بود که پارسال که خلاصه وامهام تموم شد و تونستم یه نفسی بکشم بهش گفتم دیگه از هر چی وامه بدم اومده و تا چند سال دوست دارم با آرامش و بی دغدغه وام زندگی کنم که گفت نه و منو وادار کرد برم یه وام سنگین بگیرمو باهاش یه خونه کلنگی بزرگ بخرم
همون خونه کلنگی الان حداقل قیمتش سه برابر شده و من همه شو مدیون خانمم هستم که منو مجبور به وام گرفتن کرد
و الان اون خونه رو قولنامه کردم و یکی دو هفته دیگه میریم واسه سند زدن که شاید باورت نشه اما خدا شاهده
این زنم که هر چی از خوبیاش بگم کمه یه بار به روم نیاورد که باید خونه رو به نامم بزنی گرچه که من نیتم اینه که به نامش بزنم چون اون باعث خریدنش شد و حقه اونه ولی انقدر محجوبه که یه بار خودش اینو نگفت
الان هم اختیار تموم زندگیم دستشه ؛ کارت حقوقم و اداره زندگیمو با خیال راحت بهش سپردم چون یه بار بهم ثابت کرده همه جوره پای زندگیم واستاده
و خدااااااا فقط میدونه چقدر از خوبیای زنش گفت و گفت و و جالب اینکه مسافر کناریش فقط سکوت بود و من دلم میخواست فقط بگم مرد از تو زن ذلیل تر و بیچاره تر و مهربونتر و قدرشناستر مگه پیدا میکرد که الان اینقدر مدیونشی که ولت نکرده و نرفته
اصلا تو الان چی داری از خودت تو فقط یه برده ای که از صبح تا شب جون میکنی و با عشق هر چی داری به نامش میکنی
کجا بهتر از تو پیدا میکرد کجا میتونست انقدر پادشاهی کنه
خدایا بعضی زنها زندگی میکنن ما هم زندگی میکنیم....