پسرمو دادم رفت .این حس قشنگو برا همتون ارزومندم

آخ حسودیم شد جون تو

چه حرفا والا 🙄

من لذت میبرم با بچم باشم  دکترررررر

دختر من ۱ساله بود...رفتم خونه مادرشوهرم   ..همسایه ها رد همرو جمع کرده بود فیلم عروسی  دخترشو گزاشت ک ببین..من اومدم دیدم قندون وسط حاله..دیدم چایشونک خوردن قندونارو برداشتم..گزاستم رو اپن ک با خیال راحت فیلم ببینیم..وسطای فیلم ینقر داد زد بچت خفه نشه؟؟؟قندون جلو دخترمه..یکی گزاشت تو دهنش.داد زدم کی اینووووو اورد پایین ..مادر شوهرمم گفت چای داشتیم میخوردیم من گزاشتم...بخدا بعضیا خیلی حییونن...دررصورتیکه چای نبود فقط یدونه قندون جلو بچه من

این نظر من بود خواهشاً ربپلای نکنید

همون بخدا جوری از خواهر شوهرو مادر شوهر بدبخت میگن ک انگار مادرای خودشون فرشته زمینین و بهترین گزینع برای نگه داری بچه هاشون مادر شوهرا جادوگرو  بدنجس ک میزنن بچه رو ناقص میکنن باید خیلیم ممنونشون باشید بچه هاتونو تحمل میکنن ن اینکه نازم بکنید براشون انگار اسمون دهن باز کرده فقد بچه های اینا افتادن تو زمین

بخدا قدیما مردم پنج شیش تا بچه داشتن .دست تنها با دل و جون بزرگ می کردن. حالا واسه یه بچه مادره غرغرغرغرغر

استارتر منظورم با شما نیست یوقت ناراحت نشی. اطراف من پره از این مدل

استارتر

من همین دیروز به پدرم گفتم اومد پیش بچه هام که بیدار شدن تنها نباشن . خودم ۷ و نیم صبح زدم بیرون از خونه .با دوستام رفتم صبونه خوردیم .بعد رفتیم کوه اون بالا جاتون خالی بستنی خوردیم . بعد اومدیم پایین ناهار خوردیم ساعت ۳ زنگ زدم به مامانم .گفت بچه ها کلی بازی کردن ناهارشونم خوردن . زنگ زدم به خواهر شوهرم گفتم برو بچه ها رو از خونه مامانم بردار ببر خونه خودتون اونا خسته شدن .بعد اومدم خونه خودم خوابیدم . ۳ ساعت خوابیدم بعد رفتم بیرون پاساژ گردی . تقریبا ۶ بود که رفتم از بیرون زنگ زدم گفت بچه ها رو برده استخر 😍

ساعت ۹ ونیم شب بود که به شوهرم دارم میام . 

اومدم دیدم شوهرم تو راهش رفته بچه ها رو تحویل گرفته شامم گرفته خونه بودن .

یه روزی مثل تو ثانیه ثانیه عمرم بچه بود و نظافت .اگه میخواستم اجبارا بچه رو بزارم هی نگران غذا و خواب و لباس و... ۴۰ بار زنگ میزدم سفارش میکردم .

ولی یه سالی هست زدم به رگ بیخیالی . میگم خودشون میدونن و دوتابچه . نهایت یه بار زنگ میزنم . شب که میام بچه ها خیلی هم خوش گذروندن و حالصون مساعده . منم به تفریحم رسیدم 

پس سخت نگیریم عزیزم 

پایین بخون متوجه میشی...باید اعتمادمو جلب کنن تا بتونم...چیزایی ازشون دیدم حق دارم بچمو نمیدم بهشون

اصلاروی تربیت  تاثیرمیزاره

خانوما اومدید نظر بدید یا با هم بحث کنید مشخصه هرکسی نظر خودشو داره و از همه مهمتر اولویتش بچشه فقط روش تربیتیش فرق داره قرار نیست متهم بشه به نداشتن مهر مادری که .من خودم هر روز دخترمو میفرستم دلیلم اینه که یه خواهر کوچیکتر دارم که هرروز منتظر دخترم میمونه و دوستاشو میاره باهاش بازی کنن شب که دخترم میاد اینقدر خوشحاله که نگو برا منم همین کافیه با اینکه منم به اندازه کافی باهاش بازی میکنم ولی خب مثل همسن و سالاش براش جذاب نمیشم که تازه احساس میکنم دخترم خیلی رفتاراش اجتماعی تر و مستقل شده .با این حال بازم دلیل نمیشه بگم من خودخواهم و راحتی خودمو میخوام که

ببین تو رو خدا... مادر شوهر شاید یه کارایی کنه که عروس از دستش ناراحت شه اما حقش این نیست نوه ای که با جون و دل دوسش داره رو ازش محروم کنی

نگو بابا  اینجا می‌خورنت  وقت برای بچه نذاری دوران نوجوانی بچه اصلا بچه ادم حساب نمیکنه مادر پدر و

من هم چون از اول زندگيمون شاغل و دائم الدانشجو بودم

  به قول پدر شوهرم

هميشه بچه هام خونه مادر شوهرم ميزاشتم تا به كارام برسم

كمك بزرگي بودن براي پيشرفت من 

و هميشه سپاسگزار و قدر دانشون هستم 

همینو بگو

خدا به همه مون دل و دیانت بده ،با این افکار فقط،زندگی به کام خودمون و اطرافیان تلخ میکنیم

منم واقعا متوجه نمی شم مگه نوه ۱۰۰ درصد مال عروسه که مادرشوهر بی نوا نتونه لذت نوشو ببره؟ 

.