خیلیییی وابسته بود
یعنی من نمیتونسم یک ساعت مثلا برم تو خیابون
اما بچم شیشه اش همراهش نباشه
ازوقتی میشست تو ماشین شیشه میخورد تا پیاده بشیم
یا میبردم پارک
میخواس سرسره سوار بشه با شیشش میرفت تا اینحد
یا مثلا کسط بازیش بچه ها رو وسایلو بیخیال میشد میومد سراغ شیرش
شبا تا صبح دو سه دفعه شیر بیدار میشد میخورد
الان دو هفتم گذشته اما هنوز که هنوزه ساعت به ساعت میگه شیشه میخوام
شیر بده
حالا دو سه شب تا حالا وقتی خوابش برده تو خواب شیشه شو شیر کردم دادم دستش خورده
اگه به بیداری ببینه دیگه بیخیال نمیشه
اصلا نمیدونم کار درست چیه
میترسم از نظر روحی روانی بهم بریزه