زیبا جان چرا حس میکنی مقصر تویی اخه منم همین حسو دارم میگم شاید باور نکنی ولی تا الان هزاران بار استغفار کردم وهروز میگم منو ببخش چون وقتی فهمیدم باردارم گفتم کاش دختر باشع من هیچ وقت خودمو نبخشیدم یه بار خواب پسرمو دیدم که بعلمه وکلمه بسم الله الرحمن رحیم را بزبون اورد
گاهی میگم نکنه خدا بامن لج کرد بعد میکم مگه میشع خدا لج کنه
من عاشقش شدم حتی نتوستم یه لحظه این پسرمو بیشتر ازش دوست داشته باشم خیلی برام عزیز بود من هیچ وقت فک نمیکردم بتونم طاقت بیارم دیگه چشماشو باز نمیکنه
فکرش دیوونم میکرد ولی الان میبینم ۹ ماه گدشت ومن دارم نفس میکشم هر نفسم بیادشم زیبا جان شوهرمم میگفت پارسا را بغل کن بوسش کن اروم بگیر من نمی تونستم رومو میکردم اونور و هق هق گریه مینردم لباسهای بچم بغلم بود تا چند ماه پسرم اینقدر مظلوم منو نگاه میکرد وقتی حتی بغلش میکردم بوسش میکردم هیچ حسی نداشتم اروم نمیگرفتم من اون نی نی کوچلو را میخاستم که ارزوی محکم بغلش کردن به دلم موند الان بهترم پارسا را که بغل میکنم ولی همیشع ته دلم یه غم یه حسرت هست همیشع اه میکشم منمم خودمو مقصر میدونم میگم ولی خدا خودش بهم هدیه داد میگفتم خدا خواسته نه ناخواسته مگه میشع به کسی هدیه بدیم بعد پسش بگیریم حتما من بد بودم😔😔😔😔