صبح یکی از روزهای قشنگ شهریور بدنیا اومدم تو یه خانواده ای ک مادرم فرشته و پدرم بسیار سخت گیر اما مهربان بود.....کل نوجوونیم با سخت گیری های پدرم سپری شد منی ک حق نداشتم تنها یا حتی با دوستام بیرون برم همیشه همیشه باید مادرم میبود...زندگیم مسکوت بود تا زمستان ۹۳...روزی که جرقه زندگیم زده شده و آتشی روشن شد ک تا ابد دلمو گرم کرد