پدر یکی از همسایه هامون فوت شده بودن ،بعد چهلم خواستم شالی ،روسری چیزی بگیرم برای اینکه از عزار دربیارم
همسایه دیگمون اومد گفت بیا باهم یه چیز بگیریم منم گفتم باشه چون من بچه کوچیک دارم شما برین خرید کنین
رفت یه ژاکت بافت پیرزنانه خرید آورد داد کادو کنم میخواستم قیمتشو بکنم از روی لباس ، میگفت نه نکن بزار باشه
هرچی اصرار کردم اجازه نداد که نداد
روز مراسمم کادو رو برد تحویل داد اومد گفت بریم، انگار تولد یا پاتختیه ، هرچی گفتم بابا اینجوری زشته باید بریم تنش کنیم تولد که نیست ،قبول نکرد
هنوز از اون کارم خجالت میکشم