مهمانی

نه فقط نماز نیست

من دوست داشتم زن نماز خون داشته باشم که نشد.. یه وقتایی که میخوند برای من میخوند.. 

مشکلم دروغ گفتنشه. که خودشم میگه دست خودم نیست..

خدارو قبول نداره.. 

دوبهم زنی میکنه .پشت سر آدما یه حرفایی میزنه که برات ذهنیت ایجاد میکنه.. نمیشه همه چیو گفت. خودتون تصور کنید دیگه.. میگه فلانی اینکارو کرده. جاریم خودش گفت...

خوب به من چه؟؟

بچه ها رو میزنه

تنبله..

۵ دقیقه نمیتونم بدون بحث باهاش حرف بزنم

و...

البته خودمم بدون اشتباه نیستم

ان شاءالله که همه چی برای شما خوب بشه

دلتونم پاکه.. خدا جواب دلتونو بده

باز خوبه مشکل شما در همین حده

خوبه شوهرتون با سواده. میتونن دلتون گرفت با هم حرف بزنید

امیدوارم زندگیتون قشنگ و شاد باشه

من که از دیشب تو فکر جدا شدنم

حاضرم کل زندگیمو بدم تا مهرسو بدم و بره

بهش گفتم بچه ها رو حاضر نیستم پیشت باشن

تو خونه چنتا دعا پیدا کردم به خانمم گفتم چیه میگه دعا نوشتم هر بلایی سرت بیارم باز با من خوب باشی

نمیدونم تاثیر این دعا ها باشه که رمال براش مینویسه یا خودم اینهمه بی بخارم

نمیدونم چرا دارم تحملش میکنم

خودش بهم میگه من جای تو بودم یه لحظه خودمو تحمل نمیکردم

لطف دارین و ممنونم

خدا کنه که اخلاقش درست بشه

دیروز خیلی اذیتم کرد و خواب داشتم شدید نذاشت بخوابم

نفرینش کردم.. چون اولین بار این حرفو ازم شنید چشاش گرد شد

خدا کنه همین حرف روش اثر گذاشته باشه

برام جهنمه😔

قبلا از طلاق میترسید

شهریور ماه گند زد به زندگیمون

چند بارم از خونه گذاشت و رفت

کارمون بالا گرفت.. ولی انگار براش طلاقم مهم نیست الان. البته دقیق نمیدونم

مادرش و خونوادش پشتش بودن چون یه دروغهایی از من و خونوادم گفت که فکر کنم باور کردن

یه روز اومدن خونمون و مادرش با توپ پر اومد. هر چی گفت من جواب بد ندادم

فکر میکرد من التماس میکنم دخترش بیاد خونم

دید که دلم پره آخرش به التماس افتادن و گفتن خودشون اصلاحش میکنن و آورونش خونه. یه هفته خوب بود اما بازم همون شد

آینده برام مبهمه

و این عذابم میده

مهم نیست دیگه عمری ازم گذشته و فقط خوشبختی بچه هامو میخوام

ممنونم‌ از دعای قشنگ شما

خدا کنه درست بشه که بدجور به آرامش نیاز دارم

خدا عزیزای شمارو براتون حفظ کنه و زندگیتون پر از اتفاقای قشنگ باشه همیشه