خیلی عاشق نامزدمم اونم خیلی دوسم داره
هیچ مشکلی باهم دیگه نداریم
اونقد دوسش دارم که الانم حاضرم واسش هرکاری کنم
اما خانوادش اصلا برام قابل تحمل نیستن
خودشم اینو قبول داره
خب عزيزم بعدش؟
تو سن کم عاشق شدی
وابسته شدی بهش الانم پشیمونی
ولی چون دوسش داری موندی؟؟؟
من و خانوادم از همه نظر از اونا سریم
اما اونا انقد خودشونو میگیرن چون من عروس اونا شدم فک میکنن خیلی سر بودن که من اونجوری ب بابام التماس میکردم برا پسرشون
من یاد گرفتم همیشه ساده باشم هیچوقت اهل خودنمایی نبودم هیچوقت با غرور با کسی برخورد نکردم اما اونا از وقتی وارد خونوادشون شدم مداام سعی میکنن نشون بدن که خیلی های کلاسن و خیلی از من سرن مدام بهم طعنه و کنایه میزنن
خانواده خ مهمه لطفا توی تصمیمت واسه ی آینده ت اونا رو نادیده نگیر چون همش باهاشون در ارتباطی
خوشبحالت که به عشقت رسیدی همین ومیتونم بگم،،،واگه باهاش مشکلی نداری هیچوقت بخاطرخانواده هاکنارش نزار،،چون ممکنه باکسی ازدواج کنی که هیچ حسی بهش نداشته باشی اونموقع بدتراذیت میشی،،
اصلا تعریف کردن یاد ندارن
من درمونده ی تعریف کردنه اونا نیستم ولی احساس بدی پیدا میکنم
خیلی حسادت میکنن بهم
مثلا تو ی مهمونی فامیلی که میریم همیشه همه ازم تعریف میکنن چون بخاطر موقعیت بابام تو فامیل از همه نظر سریم ولی اونا حتی زوری ی تعریف الکی هم نمیکنن فقط دنبال عیب و ایرادن با اینکه زن داییم و دخترداییامن
من دلم برای اون رابطه صمیمی قبلیمون خیلی تنگ شده دوست ندارم بخاطر حسادت انقد فاصله بگیریم از هم
خاستگارایی که تو این مدت برام میومدن اطلاعی نداشتن که من نشون شدم
اما وقتی خانواده هاشونو میدیدم که چه موقعیتای خوبی داشتم خیلی حسرت میخوردم
با صبوری میتونی درستشون کنی اگه نامزدت ارزششو داره من با خانواده همسرم الان خیلی راحت ترم تا خانواده خودم ولی اوایل داغون بودیم الان همه حسرت میخورن تو زندگی گذشت کردن مهم تر از تفاهمه و احترام به تفاوتها
