دیشب شوهرم مهمون داشت پسر عموش بود از ظهر تا شب رفته بودن خونه ما منم خونه مامانم بودم تنها (همه رفتن مسافرت)
شب حدود ساعتای ۱۰ بود که زنگ زد نمک و سفره بیار خونمون (خونه مام چون نامزدم هنوز عروسیمون نشده کم و کسری داره )منم گفتم باشه خونه مامانم طبقه ۶ اپارتمان روبه رویی طبقه ۳ خونه مشترکمون اسانسور خراب بود و ۶ طبقه رفتم پایین