سلام دوستان وقتتون بخیر من یکماهه دارم به خونه زندگیممیرسم قبلش نگم براتون الان کلی بهم حال داده اصلا اجاز نمیدمجایی بهم بریزه حتی ترجیح میدمبهوسواس تبدیل شه ولی به دوران قبل از مرتبی وتمیزی برمیگردم برای اینکه ادامه بدم وخونم باطن ظاهرش همیشه تمیزبمونه به راهکارای شما کدبانوهای باتجربه نیازدارم،مثلا یه مورد که عااااالیه ویه کاربری تویه تایپیک قدیم که یه سطل کوچیک توهراتاق گذاشته بود ومویی اگه میدید همونجا مینداخت توسطل اشغال من این کاروکردم وعاشقشم چون موهای ودخترم بلنده شوهرمم کلا کرک پرش همش میریزه گ
وای خانوما من که دیگه خسته شدم،ما مستاجریم،تازه گیا اومدیم یه خونه ای که آشپزخونه اش روغنیه با سیف کرمی هر چقدر کشیدم پاک نشد اصلا.منم مثلا بیخیال شدم ولی هر وقت می رم توش حرررررص میخورم
کاش میشد همچو آواز خوش یک دوره گرد.....زندگی را بار دیگر دوره کرد
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
هر چیزی که برمیدارین سر جاش بذارین نگین حالا بعد. از بند لباس جمع کردین همون موقع بذارین تو کشو و مثلااگه سه نفر هستین فقط سه تا قاشق چنگال سه تا بشقاب و سه تا لیوان داشته باشین
هیچوقت فصل اول زندگی خود را با فصل بیستم زندگی دیگران مقایســـه نکنید
منم کل وسیله اضافه ها روانداختم انباری خونمداره نفس میکشه کاش همیشه منظم بمونم وبرام عادت شه اخه قب ...
من مجرد بودم خدای شلختگی بودم اما ازدواج کردم ورق برگشت. حتی الان بچه کوچیک دارم اما باز مرتبم
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...