اعتراف میکنم اامشب جلو مهمونایه حرفی از دهنم پریدالان از خجالتش خابم نمیبره😂
مهمون داشتیم یکیشون باخانمش سرشب اومدیکیشون ساعت یازده😐بعدمن چای ریختم اب کتری تموم شدیادم رف اب کنم بعد این خانومه ک ساع یازده اومدچایشودیرخوردسردشد گف چایمو عوض کن منم گفتم عه کتری اب نداره بعد اب کردم چای ریختم براش گف نمیخاستم گففتم نه بخور پس فرداچش بچت سبزنشه بیوفته گردن من خلاصه بحث سراین شدک گفتن ن سبزنمیشه میگن لوچ میشه هی هرکی یه چیزگفت منم گفتم خیلی چیزای مختلف میگن همشم قابل پخش نیست! بعدفهمیدم چث گفتم😢😅😅