ما چندماه بعد از عقدمون با هزار بدبختی پول جمع کردیم که خونه بخریم پولمون به یه خونه هشتاد نود متری تو شهرک های اطراف شهر میرسید ولی مادرشوهرم و شوهرم هی نشستن گفتن بیاین یه خونه بخرید اینجا شریکی با برادرشوهر بزرگم که مجرده
هی گفتن و گفتن که اون پول جمع نمیکنه و وادارش کنید خونه بخره و..
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خلاصه خریدیم ما یکم پولمون کم بود ولی پول داشتیم اما برادرشوهر م هیچی پول نداشت رفت همه رو وام گرفت البته از ماهم اکثرا وام بود خلاصه ما یکم پول کم آوردیم چون تازه هم عقد کرده بودیم و خرج عقد و...