ما چندماه بعد از عقدمون با هزار بدبختی پول جمع کردیم که خونه بخریم پولمون به یه خونه هشتاد نود متری تو شهرک های اطراف شهر میرسید ولی مادرشوهرم و شوهرم هی نشستن گفتن بیاین یه خونه بخرید اینجا شریکی با برادرشوهر بزرگم که مجرده
هی گفتن و گفتن که اون پول جمع نمیکنه و وادارش کنید خونه بخره و..
گفت من پول ندارم شما سهم منو قیمت کنید و بردارید ما هزار بار بهش گفتیم نه و تو بیا بخر حتی گفتیم بیا کل خونه رو بفروشیم سهم مارو بده ما یکم پس انداز نداریم یه خونه نقلی بخریم گفت نه میفروشم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شما باید یه زمین میخریدین و از وسط نصف میکردین و میساختین الانم غصه این چیزارو نخور بینتون قرار بزار ...
من آنقدر کابینت و پارکت و...رو دوس دارم بعدم با شوهرم کلی برا پایین زحمت کشیدیم حالا بدیم به اونا ؟؟؟اونم صریح گفت من پول نمیدم برا چیزای اضافی و کلی تیکه به من انداخت که داری پول حروم میکنی مثلا برا کاغذ دیواری و...
نکن اینکارا تا اون مجرده بفروشین سوا شین . خداراشکر میتونین خودتون یه اپارتمان کوچیک بگیرین.راهی که ...
گلم الان رفتیم همه خونه ها خیلی قیمتش بالاس بعدم مشکلمون آینه که کلی هزینه کردیم برا این طبقه حالا حیفه بفروشیم نمبدونم کلا موندیم آره قبول داریم اشتباه کردیم و بزرگترینش رفتن پایین بود اونم فقط و فقط بخاطر دل شوهرم من قبول کردم وگرنه بالا بودیم حالا حالاها میموندیم اون الان طبقه خوبه رو برداشته و اول گفت میفروشم حالا زده زیر حرفش