کلاس چهارم بودم با یه خواهر دوقلو که همسایمونم بودن دوست بودم خیلی بچه پرو بودن همش به من زور میگفتن تو مدرسه دعوامون شد منو گاز گرفتن 😡منم باهاشون آشتی کردم عصر رفتم خونشون واسه نوشتن مشق خونشون قدیمی بود شروع کردم حرف جن زدن گفتم خونه هایی که تیر چوبی داره سقفش آهن نداره توش جنه 😂😂😂اینا ترسیدن گفتن بریم کوچه بازی کنیم گفتم شما برین بند کفشمو ببندم العان میام تا رفتن بیرون شروع کردم جیغ زدن که از آشپزخونتون یه سوسک با من بای بای کرد فکر کنم جن بود من دیگه نمیام خونتون خدافظ 😂😂😂😂شب باباش امد دم خونمون گفت لیلا کیه گفتم رفته خونه آبجیم اصلا آبجی نداشتم که متاهل باشه😂😂😂😂گفت پدر سوخته بچه هارو ترسونده شب شده نمیان تو خونه گریه میکنن بابام با این که خیلی بد اخلاق بود سرخ شده بود از خنده😂😂😂😂😂😂فردا تو مدرسه دنبالم میکردن😂😂😂😂😂😂😂
یادش به خیر یه بارم معاونمون رفته بود نماز خونه نماز بخونه کفشاشوبردیم گذاشتیم تو آبدارخانه دبیرا همشپشت بلندگو تهدید می کرد
ما تو دبیرستان با کتابای همدیگه فوتبال بازی میکردیم تو راهروی مدرسه😑
من الان خيلي ميترسم بچها
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
