اعصابم خورده خوابم نمیبره از چهار صبحه بیدارم، امشب شوهرم بعد چند وقت لطف کردن تشریف آوردن خونه بارانم ساعت ۴بیدار شد تا فهمید اون اومده کلی خوشحال شد بالشت و پتوشو برداشت رفت پیش اون بخوابه، حیف بچه من که دلش واسه این بی لیاقت بی شعور تنگ میشه، حیف این بچه که به همچین حیوونی میگه بابا، با تموم این اتفاقایی که افتاده باز بچم اون احمقو دوست داره
شده هی گم بشوی در خودت و دم نزنی؟! من غریبانه ترین حالت دردم بخدا....
من ک نمیدونم جریان چیه ولی اگه واقعن پدر بی لیاقتیه چون میگن دوری دوستی الان بچه ات درک نمیکنه وقتی هم بزرگ میشه یاد زحتمای ک واسش کشیدی نمی افته و چون نیاز بیشتر ب پدرش می بینه سمت اون خود ب خود کشیده میشه باید طوری باهاش رفتار کنی و محبت کنی و و طوری تربیتش کنی ک همیشه بهت وفادار و قدر دان زحمات باشه متاسفانه ما هم یه آشنا داشتیم مادر بیچاره شوهرش طلاقش داده بود یه عمر جوانی و زیبایی زندگیش ب پای بچه ریخت آخر سر گذاشت رفت پیش پدرش اونم پدری ک پدری نکرده بود پی عیاشی خودش بود
ای بابا این چه وضعیه اصلا نگاش نکن آشپزی هم نکن رفته تفریحشو کرده حالا اومده چندروز استراحت و مفت خوری کنه باز بره اصلا روی خوش بهش نشون نده بره گمشه واسه همیشه بی مسوولیت
عزیزم بمیرم برات .چی شده؟خدایا ما زن ها رو دست ادم بدا نسپر .ماها ارزوهایی داشتیم برا خودمون.ماها نا ...
ممکن دیگه خیلی وقته ارزو های خودم یادم رفته فقط تنها ارزون اینه بارانم یه روز طعم خوشی رو بچشه، این حیوون داره با اینکه بچه بازی میکنه، امروز مربیش بهم میگفت باران خیلی عوض شده خیلی تو خودشه، باران من به شدت بچه شاد و شلوغی بود یعنی محال بود تو یه جمعی بره و همه شیفته اش نشن
شده هی گم بشوی در خودت و دم نزنی؟! من غریبانه ترین حالت دردم بخدا....
راس میگی نباید دعوا کنی اوضاع وخیم تر میشه ب نظرم ب اندازه بی محبتی و بی محلی اون باید محبت کنی مهربون تر بشی نسبت ب بدی هاش بی خیال بشی هرچی بدی کرد خوبی کنی اینجوری شاید به خودش بیاد