اکنون شب است؛ معمار خورشید در چنگال سیاهی است. چراغ های خانه اش خاموش است؛ شب را سهم گریه است تا صیقل صبح، تا عطر اقاقی، تا «غصه هایی در گنجه ای بی کلید». اما کیست که نداند تا روز و طلوع دوباره ی خورشید راهی نیست.
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه