از زندگی دلم گرفته
کاش همیشه بجه بودبم و خواهر و برادرا با هم میگفتیم و میخندیدیم و دور هم شاد بودیم، اگه دعوامون هم میشد، سطحی بود و زودی برمیگشتیم بغل هم
چرا آدما وقتی بزرک میشن اینقد بد میشن، اینقدر از هم دور میشن
زیما جان درسته شوهرم ... من حدود 8 سال پیش شرایطی برام پیش اومد که زندگیمو به تمام معنا از -20 شروع کردم از نظر اقتصادی ..... آدما خیلی چیزا یادشون میره الان اینو گفتی نمیدونم چرا یاد اون روزا افتادم اماااااااا هیچی هیچ وقت نتونسته از پا درم بیاره
منم همینطور . خدا نکنه یه پیرمرد یا پیرزن ضعیف ببینم تو خیابون یا یه ادم فلج و معلول و .... یا امثال اینا . شب از گریه خواب ندارم گاهی فکر میکنم مریضم واقعا در صورتی که تو فرصتش و زندگیم همیشه شادم و شوخ و شنگ .... نمیدونم
منم خیلی زود تحریک و عصبی میشم واین خیلی بده.هفته پیش تو روز تولدم به خودم قول دادم عوض شم و محکم ولی نشد که نشد.الان مدتیه پدرم مریضه هرشب با ترس و دلهره و گریه میخوابم.ترس از اتفاقاتی که امیدوارم هیچوقت نیفته
من عصبی نمیشم . دلم میسوزه و گریه ام میگیره عصبی بودن به خاطر کمبود ید یا اهن میتونه باشه . افسردگی ام بیشتر از کمبود ید که برعث بیماری گواتره که قدیم میگفتن غمباد
من انقدر سر مسایل کوچیک حرص میخورم و ناراحت میشم که دیگه اعصابی برام نمیمونه و سر هر شیطنت کوچیک دخترم سرش داد و بیداد میکنم و حتی میزنم پشت دستش خیلی نامردم خدایی