خانم باشی دانست جز وسيله و بازیچه ای براي ارضاي اميال صدر اعظم بوده است و زماني كه اين را دانست ديگر دير شده بود . صدراعظم نيز كه كام از وي بر گرفته بود ديگر سراغي از خانم باشي نمي گرفت تنها هر از گاهي عزيز خان خواجه را براي احوال پرسي نزد وي مي فرستاد پس از مدّت ها به عمارت باشي رفت باشي لب به شكوه و شكايت گشود امين السلطان براي اين كه باشي را از سر خود باز كند به دروغ وعده داد كه كمي اوضاع آرام شد باشي را به عقد خود در مي آورد . خبر به دربار رسيده بود مظفرالدين شاه دانسته بود معشوقه پدر اينك معشوقه ي امين السلطان شده است از امين السلطان دل خوشي نداشت ، امين السلطان اجازه نمي داد باشي با كسي رفت و آمد و ملاقات كند مبادا پرده برون افتد ، پدر باشي با نامه اي نزد مظفرالدين شاه رفت و عرض كرد عزيز خان خواجه دختر مرا در حبس نگه داشته است و اجازه رهايي نمي دهد مظفرالدين شاه براي انتقام دستور ميدهد فراشان همراه وي نزد عزيز خان رفته عزيز خان را كتك مفصّلي زده و به نزد باشي رفته و اعلام كردند بنا به حكم همايوني شما ديگر آزاد هستيد و ديگر امين السلطان مزاحم شما نخواهد شد . باشي بسيار مغموم و افسرده شد بخشي از ثروت اش را براي امين السلطان از دست داده بود ، شهرت و اعتبارش را نيز ... ديگر جايي مانند كاخ گلستان و شوهري مانند سلطان صاحبقران يافت نمي شد . بعدها بنا به اصرار پدرش با حاجب الدوله كه در خدمت دربار بود ازدواج كرد و نامش را فاطمه سلطان حاجبي نهاد در ميانه سي سالگي شوهرش را كه از وي صاحب اولاد شده بود از دست داد و اين مصادف شده بود با مرگ امين السلطان به دست عباس آقا صراف تبريزي در بهارستان ... باشي چنان افسرده شده بود كه ديگر با كسي صحبت و رفت و آمد نكرد و بار دگر با آقاي هروي مشاور مخصوص آخرين پادشاه قاجار احمد شاه قاجار ازدواج كرد و از او نيز صاحب فرزندي شد . خانم باشي با تمام ابهت و هيبت و شكوه و جلاي كه روزگاري در زندگي سلطنتي اش داشت و داستان ها و روايات هاي زيادي از زندگي در دربار ناصري مي دانست سالها در خانه اش در سه راه ژاله طهران مي زيست و با كسي سخن نگفت و سرانجام در زمان حكومت محمّدرضا شاه پهلوي چشم از جهان بست و هرگز پرده از اسرار زندگي رمز آلودش بر نداشت ..... چنان چه اگر روزي به سخن در مي آمد اسرار بسياري از قتل شاه و خيانت امين السلطان بر ملا مي گشت . زني كه روزي روزگاري يكه تاز زنان اندروني و قدر قدرت مطلق بود ، زيباترين زنِ شاه و سوگلي صدراعظمِ شاه بود با اسرار بسياري كه در سينه اش مدفون بود سالها در سكوت زيست و به همین حال جهان را بدرود گفت. پایان
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
گل اندام دختر زيبايى بود پدرش مشهدى عباد به او بسيار سخت مى گرفت ، گل اندام مى ديد كه برادرانش يوسف و يعقوب بى پروا مى گردند و لب تر كنند كوكب خانم دايه و خدمه برايش فراهم مى كردند از اين رو هميشه گل اندام حرص مى خورد روزها با رجب كالسكه چى به بازار طهران مى رفت در اين رفت و آمدها دل به محمود خان پسر الياس خان بلور فروش سپرد آنچنان عاشق محمود خان گشت كه هفته اى سه روز يك روز در ميان به دكان بلور فروش ها مى رفت شبى از خانه الياس خان پيغامى آمد كه براى خواستگارى وقتى تعيين كنيد مشهدى عباد يك روز را معيّن نمود گل اندام شادمان كت مخمل بته جغه دوزى با حاشيه نوار دودى طلايى را سپرد مادام لى لى خياط ارمنى لاله زار بدوزد پس از آماده شدن كت را پوشيده سرخاب سفيداب زده منتظر معشوقش محمود خان نشست ، شب خواستگارى تنها الياس خان بلور فروش به همراه مادرش نزهت الملوك و همسر اوّلش مرواريد حضور داشتند پس از مدّتى گفتگو و تعيين مهريه و شير بها مشهدى موافقت خود را اعلام و انگشترى الماس نشان بيست و چهار قيراطى را براى نشان قبول كرد پس از رفتن آنها مشهدى اعلام كرد تنها سه روز ديگر كه عيد غدير است مراسم عقد كنان برگزار مى گردد امّا داماد محمود خان نبود بلكه الياس خان بود گل اندام وحشت كرد و بسيار گريست و آواى مخالفت سر داد كه همان دم با مشت مشهدى خاموش شد در روز عيد غدير ملا حسن خان آخوند به خانه مشهدى رفت گل اندام از خشم لباس سپيد بر تن نكرد و دامن كوتاه چين دارى پوشيد و همان كت را بر تن كرد و موهاى سياه بلندش را با قيچى خياطى كوكب خانم كوتاه كرد و خلخالى به عنوان زينت بر پا بست پس از اتمام خطبه عقد كه با نيشگون كوكب خانم تنها به صداى آى بلندى اكتفا نموده بود به حباله نكاح الياس خان در آمد و الياس چنان عاشقش بود كه عكسش را همان روز ثبت كرده و او را به خانه اش در محله پامنار برد عمارتى بزرگ و زيبا با خدمه هاى فراوان پس از اينكه زفاف حاصل شد فردايش گل اندام به زير زمين خانه رفته خودش را در حوض غرق كرد كه احمد آقا نوكر الياس خان او را يافته و سريع به بيمارستان سينا برده و گل اندام بهبود يافته بود مشهدى عباد ماوقع را فهميده اعلام كرده بود دخترى بنام گل اندام ندارد و گل اندام ناگزير از جبر روزگار سكوت اختيار كرده بود و با الياس خان جز بله و خير صحبت ديگرى نداشت و در شب عروسى محمود خان كه دختر شاهزاده جلال الدوله را گرفته بود گل اندام از حرص بسيار تمام موهايش را با تيغ تيز تراشيده بود و مدّت ها سيه پوشيده سوگوارى كرده بود الياس خان پس از اين كه اوضاع را چنين ديده بود گل اندام را رها كرد
گل اندام دختر زيبايى بود پدرش مشهدى عباد به او بسيار سخت مى گرفت ، گل اندام مى ديد كه برادرانش يوسف ...
خب بعدش😍
فقط 7 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفمه حامله نیستم.تویی که داری این امضا رو میبینی...آره خود تو یه لبخند گشاد بزن اینجوری آفرین الاان خوشگل شدی دیگه نشینی غصه بخوریا همه چی درست میشه...