شکر خدا که مستقل شدیم تا زمانیکه نگه و دعوت نکنه نمیرم خونشون الانم که فک کنم یه سالی باشه نرفتم
به شوهرم گفتم اون موقع مجبور بودم توهینا و بی ادبیاشو تحمل کنم (که اشتباه کردم) الان مجبور نیستم.
دخالت که تا دلت بخواد میکنه ولی من برنامه های خودمو اجرا میکنم و ذره ای برای حرفاش ارزش قایل نیستم البته تو حرف چیزی نمیگم که مثلا مامانت گفته این کارو کنیم من انجام نمیدم، ولی کار خودمو انجام میدم. چون از نظر عاطفی و احساسی خیلی از شوهرم دور شدم اینم به دلیل شناخت کاملیه که ازش پیدا کردم، و واقعا متوجه شدم اون ادمی که نشون میداد نیست!