دوستاي خوبم مادرشوهر و پدرشوهرم ميخوان برن شهرستان ب باغشون سر بزنن ب شوهر من گفتن كه مارو ببر
حالا باز مادرشوهرم زنگ زده كه تو تنها نميتوني بموني برو خونه مامانت
منم گفتم فلاني شما رو بذاره اونجا چند ساعت ميمونه برميگرده بعد هر وقت شما خواستين برگردين مياد دنبالتون
گفت كاش يه روز بمونه با هم برگرديم اينجوري ميرسه تا شب؟
گفتم اره صبح زود برين عصر برگرده تا شب خونه س
حالا مشكلم چيه
١- من باردارم و دوس ندارم كه به خاطر همچين چيز كوچيكي پاشم برم خونه مامانم اينا يكي دو شب بمونم و فك ميكنم كه مامان و بابام ناراحت بشن كه چرا منو گذاشته و رفته؟! مجبور كه نيس
٢-بيشتر ب خاطر اين ناراحتم كه مادرشوهرم دو تا ديگه پسر داره كه يكيش دو روز خونه س يه روز سركار چرا اون نبرتشون!!! وقتي مادرشوهرم ميدونه كه من باردارم چرا نبايد به اون بگه و باز ب شوهر من بگه ما رو ببر؟
به نظرتون چيكار كنم؟