بااینکه تازه اول جوونیمه نه میتونم درست بگردم نه تیپ بزنم نه چیزی بخدا خیلی صبر کردم پولی از مادربزرگم قرض گرفتیم کم کم دادیم پرایدی و برا بقیه پولش النگوهام رو فروختم ولی شوهرم هیچوقت قدردان نبود هیچووووقت تازه هیچوقت براشادی دل من کار نکرد.اصلا نمیدونم نفقه چیه زن چه چیزای باید داشته باشه خسته شدم بس هیچی برا خودم نگرفتم و نخواستم
امروز روزه بودم عصر رفتم خونه مامانم ساعت۵وساعت۸برگشتم خونه کلی شوهرم چیز بهم گفت که تو ول هستی و فکرخونه زندگی و شوهرت نیستی تازه من ده دقیقه با خانه ی مامانم فاصله هست هفته ای دوباربخدابیشتر نمیرم .بعد بهش گفتم شام چی میخوای گفت املت گفتم گورجه نداریم کارت داد بهم تا برم بخرم دوتا بستنی که چندروزقبل خریدیم پونصد گرفتم با دوتومن گوجه شد چهارتومن منم گفتم اقااین بستنی چنده گفت هزار گفتم حالا که هزاره بزار عوضش کنم عوض کردم برگشتم خونه شوهرم چی بهم گفت که تو حق نداشتی تو این گیرونی میخریدی و اینا بهش گفتم که فکرکردم پونصدبازم چی گفت دیگه بیخیالش شدم رفتم شام درست کردم بعد اومدم براش بیارم دیدم خورده بستنیش میگه بخوردلم میسوزه برا پولم اب میشه بستنیه منم گذاشتم فریزر زهرم شد گفتم خوردم الکی
بخدا خستم نمیدونم چی کنم ارزو حسرتم شده یه خرید بی دردشگسر یه دست لباس درست و مرتب از طلا گذشته که حسرت همیشگیه ولی حتی این خریدای ریزه ریز هم شده حسرت برام شما بگین چی کنم
نفقم چی میشه من ماهی چند باید خرج کنم چی باید برا خودم بخرم دلم میخوادبیخیال زندگس کوفتیم بشم