سلام خسته نباشید شوهرم خیلی مرد خوبی بود از وقتی که بچه دار شدیم روی بچم خیلی حساسه حتی اگه یه زره گریه کنه مقصر منو میدونه تا العان دست روم بلند نکرده بود ، یه سه روزی خونه ی مامانم بودیم با ماشینش اینور و اونور رفتیم امشب اومدیم خونه ، تو راه می گفت خیلی خسته و بی خوابم همچی خوب بود رسیدیم خونه شام خوردیم ، دخترم خیس کرد گفت ببرش حمام گفتم باشه ،بردمش حموم همینکه رو سرش شامپو ریختم گریه کرد ، خوب طبیعیه که گریه کنه هر بچه ای تو حموم گریه می کنه یهو اومد تو حموم گفت چیکارش می کنی هاااا بچرو گرفت خلاصه سریع بچرو آب کشیدم آوردمش بیرون ، از اونجایی که خیلی با کاراش عصبانیم می کنه گفتم تو چیکارداری بچس بردمش حموم گریه می کنه طبیعیه ، یهووو زد تو گوشم بعد درو بستم دوباره زد همینطوری میزد روانی شده بود منم خشکم زده بود هاج و واج نگاش کردم العانم خوابه منم اومدم تو این اتاق با بچم درم بستم ، نمیدونم با این کارش چیکار کنم راهنماییم کنید
نمیدونم فردا چیکار کنم شیطونه میگه همین العان ساکتو ببند برو ولی از اونور بابامو چیکار کنم حرفهایی ک ...
والا زدن برای من یعنی تموم شدن اون زندگی ولی خب آدما با هم فرق دارن و تصمیماتشون هم متفاوته. اما چیزی که مسلمه اینه که باید کاری کنی که بار اول و آخرش بشه جوری ازش زهر چشم بگیر که تا آخر عمرش فراموش نکنه.
والا من بودم حرف و کنایه پدرمو به جون می خریدم چند روز می رفتم قهر تا حساب کار دستش بیاد. تازه اونجوری می فهمید تو مشکلات خانوادت پشتت هستن. تاپیک های قبلیتم گذری دیدم کلا فکر می کنم شوهرت به ادب شدن احتیاج داره!